دسته بندی “نوشتن”
دو سالی است که از goodreads استفاده میکنم. با نو شدن سال میلادی، گودریدز یادآوری میکند که برای تعداد کتابهایی که در سال جدید میخواهیم بخوانیم هدفگذاری کنیم. سالهای گذشته به هدفهایی که تعیین کرده بودم نرسیدم، اهداف هم چندان بلند پروازانه به نظر نمیرسیدند. باری امسال هدف کمتری برای خودم تعیین کردم ولی امیدوارم به آن برسم. کتابهای در انتظار خواندنی که از قبل دارم کمک میکنند که به هدفم نزدیک شوم. برای چند کتاب اول لازم نیست کاسهی…
چند وقت پیش متوجه شدم که هر شب قبل از خواب از چیزی ناراضی هستم. انگار آن روز را طوری که باید نگذراندم. گاهی برای جبران این کوتاهی، به کار دیگری مشغول میشوم و از وقت خوابم انتقام میگیرم. این شد که با خودم فکر کردم یک روز رضایتبخش از نظر من چطور است؟ روزی که در پایانش ناراضی نباشم. این سوال پس ذهنم بود و گاه و بیگاه به آن فکر میکردم. تصویر یک روز خیالی مطلوب در ذهنم…
قطار فقط وسیلهای برای رسیدن نیست. تجربهی جابجایی با قطار، خودش جزئی لذتبخش از سفر است. خوبی قطار این است که سفر به اندازهی مسافت کش میآید. با هواپیما که سفر میکنم، زمان کوتاه در راه بودن باعث میشود باور نکنم این همه راه طی شده. فکر میکنم هر زمان که اراده کنم، یک ساعت و نیم بعدش در جای قبلی هستم و برمیگردم و چیزی که جاگذاشتم را برمیدارم و دوباره سر به عزیزی میزنم که کم دیدمش. بعد…
اول آذر با خودم قرار گذاشتم که هر روز مطلبی در وبلاگم منتشر کنم. البته هفت روز در ماه آذر جا افتاد. ولی تجربهی خوبی بود.
چند سالی است که روزهای کریسمس عزیزان خارج رفته در تعطیلات به ایران میآیند و دلیلی واقعی برای شادی داریم. این روزها معمولا پر از مهمانی و دیدارهایی هستند که هر لحظهاش را غنیمتی میشمریم تا از فرصت کوتاه با هم بودن کیف کنیم و خاطرات را ذخیره کنیم برای روزهای طولانی و درازی که نمیتوانیم حضوری همدیگر را ببینیم. برای ما هم این روزها مثل یک سفر، فشرده و پر از دیدوبازدید و تجربههایی هستند که دوست داریم مدام…
برخی روزها بیحوصلگی روی احوالاتم خیمه میزند و انگیزهی هرکاری از خاموش میکند. این جور وقتها حتی حوصله ندارم به این فکر کنم که چطور از این حال خارج شوم. چند روز پیش ویدئویی از مینا عینیفر را دیدم که چند کار برای معنادار شدن زندگی پیشنهاد داده بود. با خودم فکر کردم بهتر است قبل از اینکه باز بیحوصلگی سرزده از راه برسد، من هم فهرستی برای خودم درست کنم از کارهایی که در این شرایط حالم را بهتر…
دیدهام افرادی که رژیم غذایی مشخصی را دنبال میکنند، روزی دارند که از آن به cheat day یاد میکنند. شاید روز مرخصی یا روز آزادی هم معادلهای مناسب دیگری باشند که می توان به کار برد. در این روز مجازند تمام باید و نبایدهای رژیم را کنار بگذارند و هرچه میخواهند بخورند و بیاشامند و حتی اسراف هم بکنند. تصمیم داشتم در ماه آذر هر روز مطلب تازهای در وبلاگم منتشر کنم. البته تا اینجا چند روز را جا انداختم،…
یکی از خوشبختیهای من نزدیکی به یک کتابخانهی عمومی است. با یک پیادهروی کوتاه به کتابخانه میرسم و میتوانم از تماشای کتابها لذت ببرم. کتابخانه را از این جهت دوست دارم که میتوانم از کتابها استفاده کنم بدون اینکه بعد از تمام شدنشان مجبور باشم در قفسههای کتابخانهام جایی برایشان باز کنم. صفحهی آخر هر کتاب هم کارت کوچکی چسبانده شده که اسم امانتگیرندگان قبلی و تاریخ برگشت را نوشته. این روزها اجباری به پر کردن این کارت نیست ولی…
امروز نیاز داشتم که حواسم را پرت کنم. باید خودم را سرگرم چیزی میکردم و چه چیز بهتر از تمیز کردن خانه. شروع کردم به شستن پردهها، پردههای توری سفید خانه حسابی دود گرفته بودند و پایینهای پرده کم کم به خاکستری میزد. وقتی میگویم شروع کردم به شستن، منظورم این است که سپردم به ماشین لباسشویی تا زحمت شستنش را بکشد. ماشین لباسشویی از وسایلی است که واقعا از حضورش در خانه خوشحالم. گاهی از او برای تمام زحماتش…
آخرین دیدگاهها