از غنائم پیش‌دانشگاهی: پرهیز از کار با زیرشلواری

پیش‌دانشگاهی که بودیم، یک زمان‌هایی در مدرسه برای مشاوره گذاشته بودند کنار. منظور از مشاوره هم این بود که دو کلاس را ادغام کنند (حدود ۶۰ نفر) و مشاور بیاید آنجا برایمان صحبت کند. ممکن است با خودتان فکر کنید این جلسه‌ها بیهوده بودند، ولی برخلاف آنچه به نظر می‌رسد، توصیه‌هایی که مشاور سال کنکور می‌گفت، هنوز بعد از سال‌ها به یادم مانده. شاید هم جزو معدود چیزهایی باشد که از آن زمان در خاطرم مانده و واقعا به دردم خورده. شاید بهتر بود اسم دیگری برای این کلاس انتخاب می‌کردند.

در یکی از همین جلسه‌های مشاوره که شصت جفت چشم خسته زل زده بودند به مشاوری که جلوی تخته سبز کلاس ایستاده بود، مشاور به ما گفت:

هیچ وقت دراز نکشین روی تخت و کتاب رو بگیرین دستتون که مثلا دارین درس می‌خونین.

بعد هم گفت اگر هم این کار را می‌کنید آن زمان را جزو زمان درس خواندنتان حساب نکنید. آن زمان یک دفتر برنامه‌ریزی داشتیم که در آن می‌نوشتیم هر روز چقدر درس خواندیم. توضیح داد که وقتی دراز می‌کشیم مغزمان هم منتظر است بعدش بخوایم. انرژی و تمرکز لازم برای درس خواندن را در این حالت درازکش نداریم. مشاور توصیه کرد که همیشه پشت میز بنشینیم و درس بخوانیم. من هم این توصیه را آویختم به گوشم و تا امروز هم جدایش نکردم.

سعی کردم این توصیه را برای موقعیت‌های دیگر هم به کار ببرم. به ندرت با موبایل سراغ مطالعه‌ی جدی می‌روم. صفحه‌ی کوچک موبایل برای تمرکز کردن در مورد یک موضوع خاص مناسب نیست. وقتی که تلفنی با کسی صحبت می‌کنم هیچ وقت دراز نمی‌کشم یا لم نمی‌دهم. در واقع فقط وقتی این کار را می‌کنم که در یک دیدار حضوری هم بتوانم با خیال راحت در همان حالت با طرف صحبت کنم.

وقتی دورکار شدیم هم این توصیه‌ی سال‌های دور کارآمد بود. قبل از اینکه دورکاری به امکانی برای بقا تبدیل شود، وقتی در مورد دورکاری جستجو می‌کردم، تصاویری می‌دیدم از فردی که توی تخت با لپتاپش نشسته و خندان زل زده به مانیتور. همان موقع هم این تصویر برایم نچسب بود. از همان روزهای اول برای خودم گوشه‌ا‌ی درست کردم برای کار در خانه. نمی‌گویم هیچ‌وقت، ولی به ندرت با لباس راحتی خانه پشت کامپیوتر نشستم برای کار. اغلب موارد لباسی می‌پوشم که با خیال راحت بتوانم با آن جلوی همکارانم ظاهر شوم و در یک جلسه‌ی تصویری شرکت کنم. گاهی آرایش هم می‌کنم و حالم که خیلی خوش باشد عطر هم می‌زنم. با این کار در واقع مرزی ایجاد کردم بین در خانه بودن و کار کردن. عصر‌ها وقتی کارم تمام می‌شود لباس دیگری می‌پوشم برای برگشتن به خانه. 

اسم مشاوری که توصیه کرد پشت میز درس بخوانیم را یادم نیست. ولی توصیه‌ای که کرد آنقدر در جاهای مختلف برایم کاربردی بوده که بارها به یادش می‌افتم. شاید اگر می‌خواست جلسات مشاوره‌ی مشابهی برای کارکنان یک شرکت بگذارد که چطور در زمان دورکاری کار کنند، می‌گفت با زیرشلواری کار نکنین!

۳

۲ دیدگاه

  1. خدای من، عجب تیتر خوبی زدی. ترغیب شدم پستت رو بخونم.
    چقدر خوب که انقدر مرزها رو رعایت می‌کنی. من فکر می‌کنم این نوعی ارزشمندی و دوست داشتن خود به حساب بیاد.

ارسال پاسخ