قبلا از مشکل گرسنگی گفته بودم، البته راههایی هم برای حل بحران غذا در خانه در نظر گرفتم و اوضاع کم کم بهتر شده. با این حال مدتهاست که در ذهنم به جایی فکر میکنم که با خاطری آسوده از پسماند از آن غذای آماده بگیرم. این تهیه غذای پسماند صفر رویایی را در ادامه توصیف کردم. غذا در ظرفهای پایدار به دستم میرسد. خبری از ظرف یکبار مصرف، قاشق و چنگال یکبار مصرف، سینی مقوایی و پوشش پلاستیکی دور…
احتمالا برای شما هم پیش آمده که متنی را به صورت فایل ورد برای دیگران بفرستید تا بررسی کنند. یک سناریوی احتمالی این است که شما در پاسخ فایل جدیدی با تغییرات دریافت کنید. در این صورت احتمالا باید با ذره بین دنبال تغییرات بگردید، اگر فایل چند هزار کلمهای داشته باشید هم ممکن است عطای شناسایی تغییرات را به لقایش ببخشید و اصلا سراغش هم نروید. در کارهای مرتبط با بازاریابی محتوایی، زیاد پیش میآید که فایلهای متنی را…
داشتم گفتگوی نازلی ابراهیمی را در پادکست کارگاه گوش میکردم. جایی در میان صحبتها نازلی در مورد دو نوع دغدغه صحبت کرد. نقل به مضمون صحبتها این میشد که دو نوع دغدغه داریم. یکی دغدغهی افرادی که برای زنده ماندن و نفس کشیدن باید تلاش کنند. نوع دیگر دغدغههایی است که افراد برای بهتر شدن شرایطشان به آنها فکر میکنند، مثل سقف شیشهای که برای زنان وجود دارد. این چند روز که مشغول خواندن کتاب زنان نامرئی هستم زیاد به…
چند روز پیش که داشتم نمونه کارهای نویسندگان را میدیدم باز یاد این اشتباهات افتادم، همین بهانهای شد تا چند خطی از دو اشتباهی بنویسم که دوست دارم در متن به چشم نخورد.
یکی از شعرهای سعدی که خواندنش حالم را خوش میکند، ترجیع بند اوست که بیت زیر در آن تکرار میشود: بنشینم و صبر پیش گیرم/ دنباله کار خویش گیرم سعدی ماهرانه خود و معشوق را به چیزهای مختلفی تشبیه کرده و در وزن شعر ریخته. مثلا: از پیش تو پای رفتنم نیست/ همچون مگس از برابر قند چون مرغ به طمع دانه در دام/ چون گرگ به بوی دنبه در بند از روی تو ماه آسمان را/ شرم آمد و…
قبل از خواب معمولا به ارزیابی هر روز می پردازم. چند وقت پیش دقت کردم که بیرحمانه به قضاوت کارهای هر روزم مینشینم. وقت خواب که میشود یاد تمام کارهایی میافتم که دلم میخواست انجامشان بدهم. از کارهایی مثل مرتب کردن زبالهها برای تحویل به جاروب و بافتن شال گردنی که قبل از کرونا سر انداختم تا جمع کردن لباسهای شسته از روی بند رخت و رونویسی از فلان کتاب. اخیرا متوجه شدم پدیدهای وجود دارد به نام revenge bedtime…
روز مادر است و هر طرف که سر میچرخانم تبریک میبینم. با این حال چیزی پشت برخی از این تبریکها پنهان شده که به نظرم آزار دهنده است.
چند وقت پیش از مشکل گرسنگی در خانه نوشتم. مشکلی که مدام با آن دست و پنجه نرم میکردیم و تقریبا به وضعیت ثابت خانه تبدیل شده بود. در هفتههای گذشته سعی کردم کارهایی انجام دهم که کمتر با وضعیت «هیچ غذایی در خانه نیست و گرسنگی امانم را بریده» روبرو شوم. نتیجه هم رضایتبخش بوده.
خوبی کتابخانهی عمومی نزدیک خانه این است که میتوانم با خیال راحت در مخزن بچرخم و کتابها را ببینم. در یکی از همین گشتها بود که چشمم به کتابی از هوشنگ مرادی کرمانی خورد به اسم قاشق چایخوری.
آخرین دیدگاهها