پشت سینک ایستاده بودیم. چهار تا دست خیس خورده و چروک شده هم مشغول کار بودند. داشتم از یک انتخاب بیاهمیت حرف میزدم. میگفتم که تصمیم خوبی نبوده و هر بار به آن فکر میکنم خاطرم مکدر میشود. گفت زندگی همینه، پر از فرصت های از دست رفته، دفعهی بعد بهتر انتخاب کن. با شنیدن این جمله خیالم راحت شد. انگار تمام این مدت داشتم خودم را برای تصمیمی که مهم هم نبود سرزنش میکردم. فرصتها هم ممکن است دیگر…
هر روز به گوشهی مهجوری از خانه سر میزنم. همه چیز را میریزم بیرون. به هر جان کندنی هست سعی میکنم مقداری از وسایل را بفرستم جایی که بیشتر مورد نیاز هستند و از آنها دل بکنم. یک دسته از وسایلی که معمولا نمیدانم با آنها چه کنم، پسماندهای الکترونیک هستند…
فلافل هیچوقت برای من یک غذای ارزان نبود. نه که قیمتش برای من سنگین باشد، ولی ویژگی فلافل قیمت کمش نبود. فلافل یک غذای خوشمزه است که معمولا به آن نه نمیگویم. یک بار دوستی به من گفت فلافل غذای مزخرفیه، خیلی ناراحت شدم. از آن به بعد سعی میکردم علاقهام به فلافل را جایی ابراز نکنم. فلافل غذای وقتهایی بود که تنها بودم، یا دوست قابل اعتمادی همراهم بود. البته هیچوقت درک نکردم که چرا بعضیها نگاه رو به…
از پشت میز عدلیه (خاطرات طنز یک قاضی دادگستری) کتابی است که امین تویسرکانی از ماجراهای محیط دادگستری نوشته. کتاب از پشت میز عدلیه، نوزدهمین کتاب از مجموعهی جهان تازه دم نشر چشمه است. کتابهای این مجموعه معمولا طنز هستند. عجیب است که هر چه گشتم در سایت خود نشر چشمه چیز بیشتری در مورد سری جهان تازهدم پیدا نکردم، همین را هم جای دیگری دیدم. در مقدمهی کتاب نویسنده به این اشاره کرده که «…مرحوم باستانی پاریزی، به قضات…
شروع کردم به خواندن کتاب «نقشهایی به یاد» از احمد اخوت. همان صفحات اول چشمم به این عبارت خورد: …کوشندهای مشروطهخواه در نامهای مینالد که… واژهی کوشنده درست از همان لحظه، گاهبهگاه خودش را وسط افکارم جا میکند. نمیدانم قبل از دیدن این واژه در کتاب، میشناختمش یا نه، اما الان که دیدم همچین واژهای هم هست، کلی از آن خوشم آمده. برداشتم این است که منظور از کوشنده همان فعال باشد، مثلا فعال حقوق زنان میشود کوشندهی حقوق زنان.…
بعضی روزها دلم میخواهد تمام کارها را بگذارم برای فردا. امروز هم از همان روزها بود. انگار از صبح یک تابلوی بزرگ در مغزم آویزان کرده بودند که روی آن نوشته: بعدا میریم سراغش هر کاری که باید انجام میدادم، یا میخواستم انجام دهم اول با این پیام روبرو میشد. اول روز به هر ضرب و زوری که شده سعی کردم مهمترین کار روز را پیش ببرم. ولی بهانهها قویتر بودند. خسته و بیحوصله سعی میکردم با کمترین سرعت ممکن…
در ماه بهمن سعی کردم هر روز حداقل سی صفحه کتاب بخوانم. با این کار توانستم چند کتاب را تمام کنم و خرسندم.
کتابهایی که در ماه بهمن خواندم اینها هستند.
نشستم به کارهایی فکر کردم که میشد یا دوست داشتم به جای سر زدن به گوشی انجام میدادم.
چند روز پیش رفته بودیم اطراف خانه قدم بزنیم. ظرف هم برده بودم که از شیرینی فروشی نزدیک خانه، نان خامهای یا کیک بگیریم. وقتی رسیدیم به شیرینی فروشی دیدم که برای ورود به مغازه صف کشیده شده، روز پدر بود، ولنتاین هم، داخل ویترینهای مغازه هم پر از کیک سیبیلو و قرمز قلبی بود. رفتیم دوری زدیم تا خلوتتر شود. چند قدم پایینتر، دو سینی پر از شیرینی دانمارکی تازه از در کارگاه آمد بیرون و رفت داخل مغازه.…
آخرین دیدگاهها