دسته بندی “کیبرد پراکنی”
در این یکی دو ساله که به خاطر کرونا بیشتر در خانه هستیم، پیادهرویهای بیبرنامه کمتر پیش میآید. قبلا که از خانه خارج میشدم، در هر گوشه از شهر کمی برای خودم گشت میزدم. امروز چند دقیقه زودتر به قراری که داشتم رسیدم و تا زمانش برسد، به تماشای خانهها مشغول شدم. دیدن خانههای قدیمی در میان ساختمانهایی که به نظرم بیقواره هستن خوشحالم میکند. انگار وسط سنگهای رودخانه، جواهری پیدا کرده باشم. یک در قدیمی چوبی در محله درّوس…
صبحها انجام هر کاری برایم سخت است. دل کندن از تخت گرم و نرم آن هم در روزهای سرد، برای خودش چالش بزرگی است که اول صبح باید با آن روبرو شوم. کار راحت در این شرایط این است که از تخت به مبل نقل مکان کنم، گوشی را در دست بگیرم و خودم را در برابر هجوم آنچه قرار دهم که شبکههای اجتماعی صلاح بدانند. این کار باعث میشود روز را با هزاران حس و فکر درهم و عجیب…
امروز یک گوشهی دنج پیدا کردم که ساعتی به خودم فرصت دادم دور از همه چیز آنجا خلوت کنم. آرامشی که داشتم یادآور روزهای بی دغدغهی کودکی بود. آن زمان که تابستانها زیر آفتاب داغ بدون نگرانی از هیچ موضوعی ساعتها حرکت مورچهها را در صف تماشا میکردم. زیر نظر گرفتن حرکت مورچهها یکی از سرگرمیهای مورد علاقهام بود. الان یادم نیست چرا اینقدر برایم جذاب بود. ولی یادم است که یکی از فعالیتهای پرتکرار آن روزها بود. بعضی روزها…
امروز صبح در یک گروه کوچک، دوستی عکس یک سنگ قبر را فرستاد. سنگ قبر دختر جوانی که همکلاسی دوران دبیرستان بود. پزشکی خوانده بود و در همان روزهای اوج کرونا، سکته میکند و تمام. از صبح این فکر در ذهنم میآید و میرود که روز آخر زندگیاش به چه گذشته؟ شاید وقت رفتن به بیمارستان سر پیدا کردن جای پارک حرص خورده. شاید به فکر کارهایی بوده که بعد از کرونا میخواسته انجام دهد. شاید دغدغهی این را داشته…
ماه آذر هم از راه رسید و کم کم باید آماده شوم که امسال هم دفترش بسته شود. چند روز پیش برای اینکه کلافگی به ظاهر بیدلیلم را چاره کنم، با خودم فکر کردم به روزهایی که خوشحالتر هستم، روزهایی که فکر میکنم بیشتر زندگی کردهام. حاصل فکرهای آن روزم را میشود در دو فهرست گنجاند. فهرست اول کارهایی که با انجامشان احساس میکنم آنطور که باید نزیستهام و زمانم را اشتباه خرج کردهام. فهرست دوم کارهایی که وقتی برایشان…
آخر هفتهها برای من فرصت خوبی است تا خانه را سامان دهم، استراحت کنم به کارهایی بپردازم که در روزهای دیگر هفته زمانی برایشان ندارم. امروز میان همین کارهای دلپذیر آخر هفتهای، که بیشترشان مربوط به سبک زندگی پسماند صفر هستند، داشتم به مسیری فکر میکردم که برای زندگی بیزباله طی کردهام. با وجود کارهایی که تاکنون انجام دادهام، اقدامهای دیگری هم هستند که دوست دارم آنها را به تدریج عملی کنم. رویاهایی هم دارم که امیدوارم روزی بتوانم گامی…
چند وقت پیش سر کلاس آنلاین نویسندگی، صحبت از اهمیت زندگینامه نویسی شد. در مورد اهمیت نوشتن همین خاطرات سادهی روزانه حرف زدیم و اینکه چقدر در آینده همین اتفاقهای بیاهمیت هرروزه ممکن است برای هرکدام از ما جذاب باشد. این روزها که درگیر کرونا هستیم شاید این را بهتر درک کنیم. گاهی که عکسهای سال قبل را نگاه میکنم، مدام حسرت رهایی آن روزها را میخورم که حتی فکر نبودش را هم نمیکردم. دستدادن هنگامی که کسی را میدیدم،…
مدت زیادی از آخرین باری که اینجا را به روز کردم میگذرد. گاهی با خودم تصور میکنم که اگر اینجا نوشتهای منتشر نکنم٬ تار عنکبوت از گوشههای این وبلاگ آویزان میشود. شبیه خانههایی که صاحبانشان سالیان قبل کشور را ترک کردهاند و حالا با شیشههایی شکسته و قاب پنجرههایی زنگ زده٬ میان ساختمانهای جدید رها شدهاند. حرف خاصی هم برای زدن ندارم. هنوز سعی میکنم به هر روشی که میشود زباله کمتری تولید کنم. یک سال از زمانی که شروع…
افکار در ذهن آدم به صورت خودکار تولید میشوند، اگر ذهن را به حال خودش رها کنی، ناگهان میبینی افکارت مسیر پیچ در پیچی برای خودشان طی کردهاند و نمیدانی چه طور به نقطه کنونی رسیدهاند. انگار گوسفندی را در صحرایی وسیع رها کردهای تا برای خودش باشد. در هر نقطهای میایستد و چند لحظه میچرد، چند قدم جا به جا میشود و همین کار را تکرار میکند. در چنین مواقعی گاهی موضوعات بی اهمیت و غیر منتظرهای به ذهن…
آخرین دیدگاهها