دلایل یک مردم‌گریز برای خانه نشینی در نوروز

قهوه- بال کافه- گردش در نوروز

در تعطیلات نوروز با اینکه به نظر می‌رسد شرایط برای گشت‌وگذار مناسب است، من ترجیح می‌دهم بنشینم در خانه، فوقش پنجره را باز کنم و از هوای خوش و صدای پرنده‌ها لذت ببرم.

بیشتر بخوانید
3

نوشته‌ی آخر سالی

هفت سین- نوروز ۱۴۰۱- وبلاگ عادله قدسی زاده

چند ساعت به سال تحویل مانده و دوست دارم در میان نوشته‌های اینجا، یکی هم مربوط به روز آخر سال باشد. سرخوشم از اینکه سری آخر کماچ‌هایی که درست کردم شبیه‌تر شده به آنچه که در سیرجان می‌خوردم. یک هفت سین نسبتا مفصل چیدم و چند تا عکس گرفتیم، بعد منتقلش کردم به گوشه‌ای که مخل آسایش گربه نشود یا گربه به همش نریزد! هرچند می‌دانم که به هوای سبزه بارها می‌رود سر سفره و هر بار کمی از سبزه…

بیشتر بخوانید
1

قابی برای سه چشم‌ها

عادله قدسی زاده - قاب

داشتم در اینستاگرام می‌چرخیدم که چشمم به همچین جمله‌ای خورد:

هر سه‌چشمی حق دارد در این روزها کف خیابان برای خودش بغلتد.

همین که جمله را دیدم با خودم گفتم پس دو چشم‌ها و یک چشم‌ها و بقیه چی…

بیشتر بخوانید
2

انگیزه برای نوشتن، از غنائم خانه‌تکانی

وقتی شروع کرده بودم به خانه‌تکانی، فکر نمی‌کردم وسط کارهای تمام نشدنی خانه چیزی الهام‌بخش برای نوشتن پیدا کنم. اما وسط خانه‌تکانی دفترهای قدیمی جلوی چشمم ظاهر شدند. این هم از خوشی‌های پنهان در خانه تکانی است. گاهی گنجی از گذشته پیدا می‌کنی که نشانت می‌دهد در گذشته چطور بودی، چه چیزی را دوست داشتی، چه وسایلی را استفاده می‌کردی و چه در سرت می‌گذشته. قلم‌پراکنی‌های گذشته را که دیدم، به مسیر طی شده تا رسیدن به اینجا فکر کردم.…

بیشتر بخوانید
2

۸ مارس و حیرانی بین ناامیدی و امیدواری

من به مسائل زنان حساس هستم. راستش راه دیگری هم ندارم. به عنوان یک زن تبعیض‌ها و نامهربانی‌های شرایط را به خاطر زن بودنم از همان اول زندگی تجربه کردم و هنوز هم ادامه دارد. دوست ندارم زندگی را به زمین جنگی برای بهبود شرایط تبدیل کنم. دلم می‌خواهد راحت و آزاد زندگی کنم. چشمم را روی بعضی چیزها می‌بندم که خواب‌های شبم به کابوس آلوده نشوند. اخبار وحشتناک مربوط به زنان قربانی خشونت را دنبال نمی‌کنم و ته دلم…

بیشتر بخوانید
2

یک قاشق سنگریزه و کوهی که دیده نمی‌شود

پایان بیشتر روزها، نگاهی به روزی که گذشت می‌اندازم تا ببینم چه کردم و به کجا رسیدم. اغلب هم توقع دارم در پایان روز مدرکی، مدالی چیزی بگیرم برای دستاوردهایی که داشتم. مثلا قبل از خواب یک کاغذ لوله شده‌ی روبان‌پیچ بدهند دستم که متشکریم برای اینکه امروز کوهی را جابجا کردی.  متاسفانه به ندرت پیش می‌آید که در روزی چنین دستاوردی داشته باشم. جابجا کردن کوه هم که باشد معمولا قاشق قاشق انجام شده و وقتی کل کوه هم…

بیشتر بخوانید
1

عکسی از مهر ۱۴۰۰، بهانه‌ای برای نوشتن

بهانه ی نوشتن- تقویم مهر ۱۴۰۰

وقتی تصمیم گرفتم هر روز مطلبی اینجا بنویسم به این فکر نکرده بودم که برای پایبندی به این عهد ناچار می‌شوم که حرف‌های بی‌سروتهی را در واژه‌ها بریزم و دکمه‌ی انتشار را بزنم. این نوشته هم یکی از همین سری مطالب است که تنها برای به هم پیوستن زنجیره‌ی انتشار پدید آمده. عکس‌های موبایلم را باز کردم با چشم بسته انگشتم را روی صفحه‌ی موبایل بالا و پایین کردم. یک جا ضربه زدم روی صفحه نمایش و تصمیم گرفتم در…

بیشتر بخوانید
4

درس تصمیم‌گیری پشت سینک آشپزخانه

پشت سینک ایستاده بودیم. چهار تا دست خیس خورده و چروک شده هم مشغول کار بودند. داشتم از یک انتخاب بی‌اهمیت حرف می‌زدم. می‌گفتم که تصمیم خوبی نبوده و هر بار به آن فکر می‌کنم خاطرم مکدر می‌شود. گفت زندگی همینه، پر از فرصت های از دست رفته، دفعه‌ی بعد بهتر انتخاب کن. با شنیدن این جمله خیالم راحت شد. انگار تمام این مدت داشتم خودم را برای تصمیمی که مهم هم نبود سرزنش می‌کردم. فرصت‌ها هم ممکن است دیگر…

بیشتر بخوانید
1

جمله‌سازی با خاطره

خاطره‌ها فسیل‌های ذهنی گذشته هستند. خاطره‌ها یادگاری‌های خودِ گذشته‌ی ما هستند که در ذهن جا مانده. خاطره‌ها انباری ذهن را پر می‌کنند، تا وقتی که جا برای چیز جدیدی نباشد. خاطره‌ها مثل عکس‌هایی هستند که با جوهر نامرغوب چاپ شده‌اند، بعد از چند وقت رنگشان می‌پرد. در تعطیلات می‌کوشیم خاطراتی بسازیم که عکسشان در آلبوم بماند. سوار هواپیمای زمان هر چه اوج می گیریم، خاطره‌های قدیم کوچک‌تر می‌شوند. مغز خاطره‌ها را دور می‌ریزد تا جا برای چیزهای جدید باز شود.…

بیشتر بخوانید
3