دسته بندی “زندگی”
صبح با زنگ موبایل از خواب بیدار میشوم. در تمنای یک دم خواب بیشتر از رختخواب دل میکنم و روی صفحهی موبایل میزنم که صدایش را قطع کند. شب قبل نقشهها کشیدهام برای اولین ساعات بیداری که البته در آن لحظات حال و حوصلهی هیچکدام را ندارم…
پیشدانشگاهی که بودیم، یک زمانهایی در مدرسه برای مشاوره گذاشته بودند کنار. منظور از مشاوره هم این بود که دو کلاس را ادغام کنند (حدود ۶۰ نفر) و مشاور بیاید آنجا برایمان صحبت کند. ممکن است با خودتان فکر کنید این جلسهها بیهوده بودند، ولی برخلاف آنچه به نظر میرسد، توصیههایی که مشاور سال کنکور میگفت، هنوز بعد از سالها به یادم مانده. شاید هم جزو معدود چیزهایی باشد که از آن زمان در خاطرم مانده و واقعا به دردم…
گمانم زمان خانه تکانی فصل رونق کسبوکارهایی است که شوینده تولید میکنند. برا هرکاری هم یک شوینده یا پاک کننده است. برای سرامیک، چوب، کتابخانه، کابینت، سینک آشپزخانه، صفحه نمایش مانیتور، سایر سطوح کامپیوتر و….البته برای افرادی که حوصلهی پیدا کردن پاک کنندهی مخصوص سطح مورد نظر را ندارند یک گزینهی چند منظوره هم هست که میشود برای بیشتر جاها استفاده کرد. این شویندهها به ندرت در خانه تکانی سبز به کار میآیند. چرا باید از شویندهی کمتری استفاده کنیم؟…
پایان بیشتر روزها، نگاهی به روزی که گذشت میاندازم تا ببینم چه کردم و به کجا رسیدم. اغلب هم توقع دارم در پایان روز مدرکی، مدالی چیزی بگیرم برای دستاوردهایی که داشتم. مثلا قبل از خواب یک کاغذ لوله شدهی روبانپیچ بدهند دستم که متشکریم برای اینکه امروز کوهی را جابجا کردی. متاسفانه به ندرت پیش میآید که در روزی چنین دستاوردی داشته باشم. جابجا کردن کوه هم که باشد معمولا قاشق قاشق انجام شده و وقتی کل کوه هم…
پشت سینک ایستاده بودیم. چهار تا دست خیس خورده و چروک شده هم مشغول کار بودند. داشتم از یک انتخاب بیاهمیت حرف میزدم. میگفتم که تصمیم خوبی نبوده و هر بار به آن فکر میکنم خاطرم مکدر میشود. گفت زندگی همینه، پر از فرصت های از دست رفته، دفعهی بعد بهتر انتخاب کن. با شنیدن این جمله خیالم راحت شد. انگار تمام این مدت داشتم خودم را برای تصمیمی که مهم هم نبود سرزنش میکردم. فرصتها هم ممکن است دیگر…
هر روز به گوشهی مهجوری از خانه سر میزنم. همه چیز را میریزم بیرون. به هر جان کندنی هست سعی میکنم مقداری از وسایل را بفرستم جایی که بیشتر مورد نیاز هستند و از آنها دل بکنم. یک دسته از وسایلی که معمولا نمیدانم با آنها چه کنم، پسماندهای الکترونیک هستند…
فلافل هیچوقت برای من یک غذای ارزان نبود. نه که قیمتش برای من سنگین باشد، ولی ویژگی فلافل قیمت کمش نبود. فلافل یک غذای خوشمزه است که معمولا به آن نه نمیگویم. یک بار دوستی به من گفت فلافل غذای مزخرفیه، خیلی ناراحت شدم. از آن به بعد سعی میکردم علاقهام به فلافل را جایی ابراز نکنم. فلافل غذای وقتهایی بود که تنها بودم، یا دوست قابل اعتمادی همراهم بود. البته هیچوقت درک نکردم که چرا بعضیها نگاه رو به…
از پشت میز عدلیه (خاطرات طنز یک قاضی دادگستری) کتابی است که امین تویسرکانی از ماجراهای محیط دادگستری نوشته. کتاب از پشت میز عدلیه، نوزدهمین کتاب از مجموعهی جهان تازه دم نشر چشمه است. کتابهای این مجموعه معمولا طنز هستند. عجیب است که هر چه گشتم در سایت خود نشر چشمه چیز بیشتری در مورد سری جهان تازهدم پیدا نکردم، همین را هم جای دیگری دیدم. در مقدمهی کتاب نویسنده به این اشاره کرده که «…مرحوم باستانی پاریزی، به قضات…
بعضی روزها دلم میخواهد تمام کارها را بگذارم برای فردا. امروز هم از همان روزها بود. انگار از صبح یک تابلوی بزرگ در مغزم آویزان کرده بودند که روی آن نوشته: بعدا میریم سراغش هر کاری که باید انجام میدادم، یا میخواستم انجام دهم اول با این پیام روبرو میشد. اول روز به هر ضرب و زوری که شده سعی کردم مهمترین کار روز را پیش ببرم. ولی بهانهها قویتر بودند. خسته و بیحوصله سعی میکردم با کمترین سرعت ممکن…
آخرین دیدگاهها