جایگزین سرزنش صبحگاهی

چای صبحگاهی

صبح‌ها انجام هر کاری برایم سخت است. دل کندن از تخت‌ گرم و نرم آن هم در روزهای سرد، برای خودش چالش بزرگی است که اول صبح باید با آن روبرو شوم. کار راحت در این شرایط این است که از تخت به مبل نقل مکان کنم، گوشی را در دست بگیرم و خودم را در برابر هجوم آنچه قرار دهم که شبکه‌های اجتماعی صلاح بدانند. این کار باعث می‌شود روز را با هزاران حس و فکر درهم و عجیب…

بیشتر بخوانید
6

آرامش‌بخشی به نام گربه

گربه روی پتوی ژله‌ای - گربه خانگی- گربه DSH

هم‌خانه بودن با یک گربه برایم تجربه‌‌ای دوست‌داشتنی بوده و هست.
دیگر این روزها عادت کرده‌ام که وسط روز با گام‌های بی‌صدایش، وسط سرکشی روزانه، سری هم به اتاق کار من بزند تا مطمئن شود همه‌چیز روی روال است. کمتر غافل‌گیر می‌شوم وقتی ناگهان از کمد می‌پرد بیرون…

بیشتر بخوانید
5

رد پای نوشتن در سریال Maid

قسمتی از سریال Maid

من زیاد فیلم و سریال می‌بینم. گاهی که دفتری کنارم باشد، جمله‌های جالب را یادداشت می‌کنم. امروز داشتم سریال Maid را نگاه می‌کردم. ماجرای دختری است که به خاطر خشونت خانگی، همراه با فرزندش خانه را ترک می‌کند و به نوشتن هم علاقه دارد.

یک تکه از قسمت‌های آخر سریال، همین دختر از نوشتن حرف می‌زند. جمله‌هایش برایم جالب بود و یادداشتشان کردم.

بیشتر بخوانید
4

ده فرمان زندگی بی‌زباله

ده فرمان زندگی بی زباله-

کتاب شاهراه تاثیرگذاری شاهین کلانتری را تهیه کردم و کتاب در دو نشست تمام شد.

یکی از پیشنهادهای کتاب، نوشتن ده فرمان بود. این شد که تصمیم گرفتم ده فرمان زندگی بی‌زباله را بنویسم. اینها نکاتی هستند که به نظرم کمک می‌کنند بتوانیم در مسیر کاهش پسماند قدم برداریم و دلسرد نشویم.

بیشتر بخوانید
1

کدام دفتر با من سفر می‌کند؟

دفتر و گربه

هر وقت می‌خواهم برای مدتی از خانه دور شوم، مدام فکر می‌کنم کدام دفتر را با خودم ببرم. دفترهایی که دارم بیشتر نمونه‌های اولیه محصولات جدید کرپین هستند، یا‌ آنهایی که ایرادی داشتند و قابل فروش نبودند. چند دفتر هم خودم خریدم. یک دفتر دارم مخصوص کارهای نویسش، هر روز صبح دو سه کار مهم یا سخت را روی یک برگه‌ی آن می‌نویسم. تا پایان روز هم بقیه‌ی کاغذ را از شکلک‌ها و یادداشت‌هایی پر می‌کنم. یک دفتر کوچک  هم…

بیشتر بخوانید
2

دختری ایرانی در پاریس، روایت یک تبعید خودخواسته

کتاب دختری ایرانی در پاریس- شمسی عصار- نشر ثالث

تلاش یک تبعیدی خودخواسته برای آزادی از درد غربت و حسرتی که برای بازگشت به سرزمین خود می‌برد جدایی ناپذیر است. این دوگانگی در سراسر زندگی دوام می‌آورد، هرچند در ناخودآگاه شخص پنهان می‌شود. حتی حالا هم، که برای خودم نوعی «وطن» پیدا کرده‌ام، از دوستانم که عمیقاً در خاک و تبار و خانواده‌ی خود ریشه دارند شگفت‌زده می‌شوم؛ چقدر احساس امنیت می‌کنند! اما آیا واقعا این‌طور است؟ نمی‌دانم. دختری ایرانی از پاریس، شمسی عصار (شوشا گاپی) این چند خط…

بیشتر بخوانید
2

رهیدن از بار ذهنی وسایل

کارگاه سفالگری در همدان- وبلاگ عادله قدسی زاده

امروز اشتباهی دستم خورد روی یکی از برگه‌هایی که بالای مرورگرم سنجاق کرده‌ام. صفحه‌ای باز شد که در آن نوشته بود چطور در خانه نان درست کنیم. احتمالا این صفحه را همان روزهای ابتدایی قرنطینه سنجاق کردم تا یک روز همت کنم و خانه را پر از عطر نان تازه کنم. گمانم لازم به ذکر نیست که این روز تا این لحظه فرا نرسیده! یک نگاه که به گوشه و کنار خانه می‌اندازم، وسایلی را می‌بینم که مثل همین برگه‌ی…

بیشتر بخوانید
3

کنجی دور از ربایندگان توجه

بومگردی خانه گلی

امروز یک گوشه‌ی دنج پیدا کردم که ساعتی به خودم فرصت دادم دور از همه‌ چیز آنجا خلوت کنم.  آرامشی که داشتم یادآور روزهای بی دغدغه‌ی کودکی بود. آن زمان که تابستان‌ها زیر آفتاب داغ بدون نگرانی از هیچ موضوعی ساعت‌ها حرکت مورچه‌ها را در صف تماشا می‌کردم. زیر نظر گرفتن حرکت مورچه‌ها یکی از سرگرمی‌های مورد علاقه‌ام بود. الان یادم نیست چرا اینقدر برایم جذاب بود. ولی یادم است که یکی از فعالیت‌های پرتکرار آن روزها بود. بعضی روزها…

بیشتر بخوانید
1

به بهانه‌ی یک سنگ قبر زودرس

به بهانه مرگ

امروز صبح در یک گروه کوچک، دوستی عکس یک سنگ قبر را فرستاد. سنگ قبر دختر جوانی که هم‌کلاسی دوران دبیرستان بود. پزشکی خوانده بود و در همان روزهای اوج کرونا، سکته می‌کند و تمام. از صبح این فکر در ذهنم می‌آید و می‌رود که روز آخر زندگی‌اش به چه گذشته؟ شاید وقت رفتن به بیمارستان سر پیدا کردن جای پارک حرص خورده. شاید به فکر کارهایی بوده که بعد از کرونا می‌خواسته انجام دهد. شاید دغدغه‌ی این را داشته…

بیشتر بخوانید
4