۸ مارس و حیرانی بین ناامیدی و امیدواری
من به مسائل زنان حساس هستم. راستش راه دیگری هم ندارم. به عنوان یک زن تبعیضها و نامهربانیهای شرایط را به خاطر زن بودنم از همان اول زندگی تجربه کردم و هنوز هم ادامه دارد. دوست ندارم زندگی را به زمین جنگی برای بهبود شرایط تبدیل کنم. دلم میخواهد راحت و آزاد زندگی کنم. چشمم را روی بعضی چیزها میبندم که خوابهای شبم به کابوس آلوده نشوند. اخبار وحشتناک مربوط به زنان قربانی خشونت را دنبال نمیکنم و ته دلم آرزو میکنم که شرایط برای آنان بهتر شود. از اینکه کاری از دستم برایشان بر نمیآید ناراحتم.
ولی در کنارش، از اینکه زنانی را میشناسم که در زندگی حرفهایشان موفق هستند خوشحالم. شادمانم از اینکه زنانی را میبینم که کسبوکار خودشان را دارند و زندگیشان فقط یک بعد خانواده نیست. دلگرمم برای اینکه میبینم همسر و مادر تنها نقشی نیست که دوستان همجنسم برای خودشان تعریف میکنند. آسودهخاطرم از اینکه در تیمی کار میکنم که در آن خبری از رفتارهای جنسیتزده نیست و آدمها مراقب واژههایی هستند که به کار میبرند.
شرایط خودم را که با زندگی زنان نسلهای قبل مقایسه میکنم، از دیدن انتخابهای بیشتری که دارم لذت میبرم. از اینکه مردانی را میشناسم که سعی میکنند شرایط را برای زنان بهتر کنند (یا لااقل بدترش نکنند) خوشحالم. از اینکه میبینم آدمها نسبت به مسائل زنان حساستر شدهاند خوشحالم. همهی اینها باعث میشود امیدوارم باشم و روز زن به جای اینکه حرص بخورم از نابرابریها، کیف کنم از دیدن اینکه آدمهای بیشتری در این روز سعی میکنند به جای تبریک و گل، آگاهیبخش باشند.
در کنار این امیدها باز چشمم به رتبه ۱۵۰ ایران بین ۱۵۶ کشور جهان (منبع) از نظر شکاف جنسیتی میافتد و ظرف امیدم ترک میخورد و همان موقع تبریک رئیس را در گروه میبینم. دلگرم میشوم و ظرف امیدم را چسب میزنم.