پنج راه چاره برای گرسنگی مدام در خانه

سالاد سیب و اسفناج- سفره قلمکار اصفهان

چند وقت پیش از مشکل گرسنگی در خانه نوشتم. مشکلی که مدام با آن دست و پنجه نرم می‌کردیم و تقریبا به وضعیت ثابت خانه تبدیل شده بود. در هفته‌های گذشته سعی کردم کارهایی انجام دهم که کمتر با وضعیت «هیچ غذایی در خانه نیست و گرسنگی امانم را بریده» روبرو شوم. نتیجه هم رضایت‌بخش بوده.

رفاقت با فریزر

بیشتر از قبل به فریزر زحمت می‌دهم. هرچه که می‌خرم یا سریع تبدیل به غذایی قابل خوردن می‌شود یا در فریزر منتظر می‌ماند که نوبت پختنش برسد. این روزها ظرف‌های در دار و شیشه‌های خالی مربا و خیارشور اقامت‌های دو سه روزه‌ای در فریزر دارند. قبلا گاهی پیش می‌آمد که سبزیجات و صیفی‌جات تازه را زیادتر از مصرف بخرم و خراب شوند. همین باعث می‌شد دیگر سراغ خریدشان نروم که روانه‌ی زباله‌ها نشوند. تازگی هر بار که نگرانم چیزی خراب شود سریع به فریزر می‌سپارمش و خیالم راحت است.

پاسخ به سوال چی بپزم

یکی از کارهایی که انجام دادم برنامه‌ریزی از قبل برای غذاست. اول هفته به دو یا سه غذایی که در روزهای آینده می‌خواهم بپزم فکر می‌کنم. اگر نیاز به خرید چیزی باشد همان روز اول هفته می‌خرم تا با کمبود مواد اولیه برای تهیه‌ی غذا روبرو نشوم. این کار کمک می‌کند هر روز با این سوال کشتی نگیرم که غذا چی بپزم؟

حرکت به سمت تولید انبوه

کار دیگر هم این است که زیاد از هر غذایی درست می‌کنم. جوری که با هر بار آشپزی سه یا چهار وعده غذا داشته باشیم. اگر هم احساس کنم غذا تکراری می‌شود، همان اول مقداری را به فریزر می سپارم که نگهداری کند و چند روز بعد بروم سراغش. درست کردن غذا برای وعده‌های بیشتر کمک می‌کند خیال آسوده‌تری داشته باشم.

کاویدن کنج‌ کابینت‌ها

زوایای پنهان کابینت‌های آشپزخانه را هم می‌گردم که خوراکی‌ها از چشمم پنهان نماند. خیلی از حبوبات، ادویه‌ها و سبزی‌های خشک را مدت‌ها قبل خریده‌ام و هیچ‌وقت سراغشان نرفته‌ام. کم کم دارم سعی می‌کنم مصرفشان کنم تا جا برای خرید‌های جدید باز شود.

صدا نزدن غذاها

اصراری ندارم غذاهایی که می‌پزم اسم داشته باشند. وقتی غذاها را با اسم‌ورسمشان می‌شناسیم انگار باید تمام ویژگی‌های آن غذا را داشته باشند و اگر یک ماده‌ی اولیه یا ادویه را نداشته باشیم زمین به آسمان می‌رسد. این شد که اسم غذاها را گذاشتم کنار و تمرکزم را روی تهیه‌ی وعده‌هایی گذاشتم که با مواد اولیه‌ی دم دستم می‌توانم درستشان کنم. مثلا یک روز ممکن است مرغ با کدو و کاهو داشته باشیم و روز بعد لوبیا چشم‌بلبلی با هویج.

حس کودکی را دارم که تازه یاد گرفته کفشش را خودش بپوشد. کار ساده‌ای که آدم‌بزرگ‌ها هر روز به صورت خودکار انجام می‌دهند و اصلا به آن فکر هم نمی‌کنند. من ولی هر بار که در خانه غذای آماده داریم برای خودم ذوق می‌کنم و شادمانم از اینکه گرسنه نمی‌مانم.

*عکس از سالاد سیب و اسفناج است که با رب انار ترکیب خوشمزه‌ای ساخته بود و دلم برایش تنگ شده.

4

ارسال پاسخ