میمون ذهنی گرسنگی

نوشته‌ی حسین قربانی را در وبلاگش خواندم در مورد بار انتخاب و پاسخی که دن اریلی به یکی از مخاطبانش داده یود (اینجا بخوانید).

بعد از این نوشته به فکر انتخاب‌هایی بودم که در طول روز با آنها مواجه می‌شوم و انرژی ذهنی‌ام را مصرف می‌کنند. یکی از تصمیم‌هایی که روزانه باید بگیرم تصمیم در مورد وعده‌‌های غذایی است. 

البته صبحانه تکلیفش مشخص است و نان و پنیر جواب رایجی در پاسخ به این سوال است که صبحانه چه بخورم؟

ناهار و شام وعده‌های چالشی‌تری هستند. در مورد غذاها باید با توجه به هرچه در خانه داریم تصمیم بگیرم یا اینکه ببینم برای غذایی که می‌خواهم بپزم چه موادی باید تهیه کنم.

یک برنامه‌ی رویایی هم در ذهنم دارم که آخر هفته غذاها را برای یک هفته آماده کنم ولی بیش از یکی دو بار موفق به انجامش نشدم. همان یکی دو هفته هم از نظر تغذیه خوش بودم و خیالم هم راحت بود که گرسنه نمی‌مانم.

یکی از آفت‌های بی‌برنامگی در مورد غذا این است که گرسنه می‌شوم و فشار گرسنگی باعث می‌شود تصمیم‌های ناگهانی در مورد غذا بگیرم که در آخر چندان برایم مطلوب نیستند. این اتفاق هم بیشتر سر ظهر می‌افتد که مشغول کارم و نمی‌توانم وقت کافی برای آماده کردن غذای خوشایندم بگذارم. تلاشم برای اینکه زباله‌ی کمتری تولید شود هم باعث می‌شود تمایل کمتری داشته باشم به استفاده از امکاناتی که هست، یا در صورتی که سراغشان بروم عذاب وجدان رهایم نکند.

این جور وقت‌ها گاهی از بقالی سر کوچه غذای آماده‌ای می‌‌خرم که نه تنها چندان خوشمزه نیست، بلکه معمولا پسماند‌هایی دارد که مدت‌ها روی کابینت آشپزخانه جلوی چشمم هستند و فکر کردن به سرنوشتشان خاطرم را ناخوش می‌کند. حالت دیگر این است که از بیرون غذا سفارش می‌دهم، در این صورت هم از همان لحظه که غذا می‌رسد به خاطر پسماند‌ها ناخوشم و بعد هم فکر ناسالم بودن غذا باعث می‌شود لذت باید و شاید را نبرم. اگر غذا گران هم باشد در این میان کمی از این بابت خاطرم مکدر می‌شود.

این راه حل‌هایی هستند که می‌تواند به بهبود این بحران غذایی در خانه‌ی ما کمک کنند:

  • درست کردن غذا در قابلمه‌ی بزرگ که وعده‌های زیادی را پوشش دهد.
  • صحبت با تهیه غذاهایی اطراف خانه برای تحویل غذا در ظرف‌های خودم.
  • تهیه غذاهای نیمه آماده از افرادی که می‌شناسم و امکان صحبت با آنها برای تحویل در ظرف خودم وجود دارد.
  • داشتن فهرستی از غذاهایی که تهیه‌ی آنها برایم راحت است.
  • آماده کردن لیستی از موادی که با آنها می‌توانم غذاها بپزم و خریدن هر کدام که تمام شد.
  • روی آوردن به نان و پنیر به عنوان قوت غالب.

ممکن است شرم‌آور یا سطحی به نظر برسد، اما گاهی با خودم فکر می‌کنم که این مشکل من مصداق بارز تکه‌ای از شعر سعدی است که می‌گفت:

عمر گرانمایه در این صرف شد      تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا

دوست داشتم دغدغه‌های متعالی‌تری داشته باشم ولی هرروز که از خواب بیدار می‌شوم یک میمون در گوشه و کنار ذهنم بالا و پایین می‌برد که ظهر چی بخورم؟ شب چی‌بخورم؟ (با الهام از این مطلب هیوا شم)

 این‌ها را نوشتم با امید به اینکه مساله‌ی گرسنگی تکرار شونده را به زودی حل کنم و فضای ذهنی‌ام برای تصمیم‌های دیگر باز شود.

2

۶ دیدگاه

  1. اونایی ممکنه بگن شرم‌آوره که خودشون حاضر آماده میخورن عادله جان من یکی از کارایی که هر وقت میخوام به زندگیم نظم بدم میکنم نوشتن برنامه غذاییه..به شکل شگفت‌انگیزی ذهنمو آزاد میکنه . البته اگر حمل بر جاج و عدم همدلی نمیکنی واقعا نمیفهمم وقتی بچه ای در کار نیست و دغدغه سلامت و محیط زیست هم داری چرا هر روز یه نوع حبوبات با سبزی نمی خوری ؟ برای من چالش اینه که هر دو بچم غذا رو دوست داشته باشن و سالم هم باشه و پسماند هم نسازه و … اوه کلی بدبختی دیگه 🙂 خلاصه که میمون من بد اداتر از مال تواه قبول کن! :)))

    • عادله

      شاید بهتر باشه من هم به جای فکر کردن یک بار بشینم و برنامه‌ای بنویسم برای غذا و کار خودم رو ساده‌تر کنم.
      راستش یه مدتی عدسی خوراک رایج خونه‌ی ما بود، ولی بعد از تکرار ابراز نارضایتی همسر کم کم دفعاتش کم شد و فراموشش کردم. بقیه‌ی حبوبات هم خیلی بهمون نمی‌سازه یا دستگاه گوارشمون هنوز باهاش رفیق نشده. خاطرات بسیار ناخوشی هم دارم از اینکه توی یخچال سبزی‌های مختلف خراب شدن، اینه که هربار می‌رم خرید خیلی کم می‌خرم و یخچال سریع خالی می‌شه و چیزی نیست که بخوریم…خلاصه ما هم درسته بچه نداریم ولی توانایی تراشیدن بهانه‌های بسیاری رو داریم :)) البته می‌دونم راحت‌تره که به جای خلق بهانه‌های مختلف برم یه کاری کنم در این مورد، ولی فعلا که با نوشتن ازش شروع کردم.

  2. 🙂 توانایی تراشیدن بهانه رو که گفتی خوب میفهمم… من یه زمانی شغل تمام وقت خارج از شهر دو تا بچه کوچیک و خونه‌سازی را باهم پیش میبردم حالا بچه‌هام بزرگن و کارمند نیستم و داد و فغانم از خونه سازی به آسمونه… کلا آدم اندازه گرفتاریاش کش میاد. راستی اگر خواستی یه فرصت دوباره به حبوبات بدی خیسوندن استفاده از ادویه جات گرم و پودر کنجد را هم امتحان کن. در مقوله سبزی هم گنجی به نام سبزی خشک را مد نظر داشته باش! نمیدونم چرا فکر کردم باید توصیه‌جات داشته باشم درحالیکه تو فقط شرح حال گفتی عادله جان! به دل نگیر :))

    • عادله

      نه این چه حرفیه، اتفاقا ایده گرفتم برای غذاهایی که می‌تونم درست کنم.
      باید موازی روی بهانه‌سازی هم کار کنم که اینقدر دست‌وپام رو نبنده 😉

  3. مینو

    عادله، برای ماهایی که به جز وعده اصلی غذا، به شغل تمام‌وقت چک کردن یخچال مشغولیم هم کاش پیشنهادهایی بدی.
    تمام زندگیم صرف این میشه که حالا چی بخورم:)

    • عادله

      در ابتدا لازم است این نکته را یادآور شوم که سر زدن مکرر به یخچال در گروه تجملاتی است که هنوز قفل آن برای ما گشوده نشده، در واقع از مقطعی به بعد قفل گشته، دلیل آن هم این است که بارها به سراغ یخچال رفته و آن را تهی از خوارکی یافتیم (به جز آرد و سس که به تنهای نمی‌شود آنها را تناول نمود)
      باری، به شما توصیه می‌کنم یخچال خود را از خوراک تهی کنید تا درون نور معرفت بینید.

ارسال پاسخ