سفرنامه سیستان و بلوچستان – قسمت هفتم (چابهار)

سفرنامه سیستان و بلوچستان - چابهار - طراحی حنا

برای رسیدن به چابهار از ایرانشهر دو مسیر هست از نیک شهر و سرباز. مسیر نیک شهر کمی جاده بهتری دارد ولی مسیر سرباز منظره‌های زیباتری دارد.

جاده سرباز - سفرنامه سیستان و بلوچستان
جاده سرباز – سفرنامه سیستان و بلوچستان

ما مسیر سرباز را انتخاب کردیم. جاده‌ کوهستانی بود. رودخانه‌ای هم در مسیر بود که آب کمی نسبت به سطح بزرگش در آن جریان داشت. رودخانه مدام در پیچ و خم جاده از پشت کوه پیدا می‌شد و دوباره پنهان می‌شد که مسیر جاده‌ را جذاب می‌کرد. رد شدن از هر روستا و تماشای مردمی که مشغول خرید و فروش و رفت و آمد بودند هم جالب بود. میانه‌ راه برای ناهار ایستادیم و استراحت کوتاهی داشتیم.

غذا در رستورانی بین راهی - سفرنامه سیستان و بلوچستان
غذا در رستورانی بین راهی – سفرنامه سیستان و بلوچستان

قصد داشتیم به تماشای تمساح‌های پوزه کوتاه یا گاندو برویم، که موفق نشدیم محل آن‌ها را پیدا کنیم. اوایل شب بود که به چابهار رسیدیم.

دنیا خیلی کوچک است، حدود سال ۸۳ و ۸۴ بود که در قطار با سحر آشنا شدم. در شهر‌های متفاوتی بودیم و هیچ وقت فرصت نشد که آن‌قدر که دوست داشتم با سحر رفت و آمد کنم و دوستی عمیق‌تری بسازم. سحر این روزها با همسرش امین در چابهار زندگی می‌کند. از همان اوایل سفر می‌خواستم به چابهار که رسیدیم سحر را ببینم. سحر اما لطف داشت و میزبان ما در چابهار شد. به چابهار که رسیدیم مستقیم به خانه سحر و امین رفتیم. با اینکه خسته بودیم، دوست داشتیم بیشتر با آن‌ها حرف بزنیم. این شد که تا دیر وقت بیدار بودیم، بازی کردیم و گپ زدیم و با هم آشنا شدیم.

صبحانه پشت لیپار

صبح روز بعد بیدار شدیم و به ساحل رفتیم. کنار ساحل جانورهای کوچک و بزرگی بودند که داشتند زندگی‌شان را می‌کردند و ما مدام چینی نازک تنهایی‌شان را ترک‌دار می‌کردیم.

خرچنگ‌های کوچکی که از پناهگاهشان زیر سخره‌ها بیرون می‌آمدند و با دستانش غذا را در دهانشان می‌گذاشتند. به کوچک‌ترین حرکتی هم حساس بودند. با هر حرکتی فراتر از پلک زدن، سریع به زیر صخره بر می‌گشتند.

سخت پوستان ساحل - چابهار
سخت پوستان ساحل – چابهار

گوش‌ماهی‌ها هم در اندازه‌ها و شکل‌های مختلف آنجا بودند. من به عادتی که دارم، خواستم برای یادگار چندتا از آن‌ها را بردارم. ولی وقتی درونشان را نگاه کردم، دیدم موجود زنده‌ای داخلش سکونت دارد. بعد هم که دقت بیشتری کردم، دیدم حرکت هم می‌کنند.

ساحل پشت لیپار - سفرنامه سیستان و بلوچستان
ساحل پشت لیپار – سفرنامه سیستان و بلوچستان

بعد از اینکه به قدر دلخواه کنار ساحل قدم زدیم و از تماشای جانوران ریز و درشت لذت بردیم و گوشمان از صدای موج‌ها لبریز شد، به سمت کافه‌ای کنار ساحل حرکت کردیم. آنجا با آیلین قرار داشتیم. کنار ساحل هتلی است به نام لیپار که به محوطه پشت آن، پشت لیپار می‌گویند. کافه هم همان پشت لیپار بود.

با آیلین صبحانه خوردیم و در حین آن، آیلین دیدنی‌های چابهار و اطرافش را برایمان توضیح داد. مسیر هرکدام را گفت و برنامه خوبی برای گردش در چابهار به ما پیشنهاد داد.

بازار بلوکان در چابهار

بعد از صبحانه به بازار بلًوکان رفتیم. بلًوکان به زبان بلوچی به معنای مادربزرگ‌ها است. در این بازار مادربزرگ‌ها (و پدربرگ‌ها و پدرها و مادرها)چیزهایی را برای فروش می‌آورند. تماشای فروشنده‌های بلوچ با لباس‌های رنگی و وسایلی که نمی‌دانستیم چه هستند، جالب بود. آیلین راهنمای ما بود و برایمان راجع به چیزهایی که می‌فروختند، توضیح داد. به ادویه فروشی رفتیم و ادویه‌ خریدیم. مغازه پر از بوی مخلوط شده‌ ادویه‌ها بود.

ادویه فروشی در چابهار - سفرنامه سیستان و بلوچستان
ادویه فروشی در چابهار – سفرنامه سیستان و بلوچستان

در ادویه فروشی آیلین به زبان بلوچی با مغازه‌دار صحبت کرد و ادویه‌ای خرید که اسمش مرغی مصالحی بود. به انگلیسی رویش نوشته بود masala اینجا بود که فهمیدم ماسالا همان مصالحی است. هوا گرم بود و کم کم داشتیم کلافه می‌شدیم. سوار ماشین شدیم. نهار را در منزل آیلین خوردیم که با مهمان‌نوازی پذیرای ما شد. نهار بریانی بود، که به گفته آیلین شبیه همان استانبولی پلو است،‌ منتها با ادویه بیشتر. بعد از نهار کمی گپ زدیم و بعد از آیلین خداحافظی کردیم.

به سمت ساحل تیس حرکت کردیم. نزدیک غروب بود. از دریا عکس گرفتیم و فرو رفتن خورشید در آب را تماشا کردیم. خانواده‌های بلوچ برای گردش آمده بودند و بساطشان را روی زمین پهن می‌گردند. برخی هم چادر می‌زندند و درون چادر نشسته بودند.

ساحل تیس - چابهار - سفرنامه سیستان و بلوچستان
ساحل تیس – چابهار – سفرنامه سیستان و بلوچستان

شام را در رستوران براسان (در بلوچی به معنی برادران) خوردیم. دو نوع کرایی مختلف را امتحان کردیم. که هر دو خوشمزه بودند. رستوران سکوهایی در فضای باز داشت که روی همان‌ها نشستیم. گربه‌هایی بودند که تا دیدند غذای ما رسید. آمدند روی سکو و میو میو کردند. ما هم در جوار گربه‌ها به غذا خوردن ادامه دادیم.

بعد از شام هم به خانه برگشتیم و استراحت کردیم.

دیدنی‌های اطراف چابهار

روز قبل آیلین راهنمایی کاملی کرد راجع به دیدنی‌هایی که شرق چابهار هستند. ما هم طبق راهنمایی‌های آیلین تصمیم گرفتیم با ماشین به سمت گواتر حرکت. ابتدا به تماشای دلفین‌ها و جنگل حرا برویم که در واقع شرقی ترین نقطه در انتهای مسیر و نزدیک مرز پاکستان بود. سپس در مسیر برگشت به ترتیب از پسابندر، بریس، کوه‌های مریخی، لیپار، دریاچه صورتی،‌انجیر معابد و ساحل رمین دیدن کنیم.

کوه‌های مریخی - سفرنامه سیستان و بلوچستان
کوه‌های مریخی – سفرنامه سیستان و بلوچستان

از چابهار خارج شدیم، کم کم کوه‌های مریخی اطراف جاده ظاهر شدند. جایی هم بود که کپرهایی درست کرده بودند. همانجا ایستادیم. دو پسر بچه مشغول راه اندازی بساطشان بودند، کمی با آن‌ها گپ زدیم، هنوز گردشگرها نیامده بودند و سرشان خلوت بود.

پسرک با بساط خوراکی‌ها - کوه‌های مریخی
پسرک با بساط خوراکی‌ها – کوه‌های مریخی

ادامه راه را مستقیم رفتیم تا به گواتر برسیم. جاده هم چندان خوب نبود.  قبل از گواتر ایستگاهی بود که سربازی یک کارت شناسایی ازما گرفت تا وقتی که برگردیم به ما پس بدهد. ما اولین گردشگرهای آن روز بودیم. ابتدا نشستیم و شیرچای خوردیم و کمی با افرادی که آنجا بودند گپ زدیم. بعد رفتیم تا سوار قایق شویم.

در گواتر می‌توان سوار قایق شد و از جنگل‌های حرا و دلفین‌ها دیدن کرد. در آن ساعت سطح آب پایین رفته بود و جنگل‌ها دیگر در آب نبودند.

اول به تماشای دلفین ها رفتیم که دور از قایق دسته دسته مشغول شنا بودند. گاهی هم یکی از آنها نزدیک قایق از آب خارج می‌شد و دوباره سرش را زیر آب می‌کرد.

بعد از آن سراغ جنگل‌های حرا رفتیم. وقتی برای چند لحظه قایق خاموش شد، حجم صدای پرنده‌ها حیرت زده مان کرد. جنگل حرا در اطراف تالاب قرار داشت و تالاب‌ها از نظر تنوع جانوری بسیار غنی هستند. این تنوع به راحتی در پرنده‌هایی که پیش چشممان می‌دیدیم مشخص بود.

جنگل حرا گواتر - سفرنامه سیستان و بلوچستان
جنگل حرا گواتر – سفرنامه سیستان و بلوچستان

پرنده‌هایی که ما می‌شناختیم فلامینگو و لک لک بودند.

ماهی‌هایی هم بودند که برخی شان خوراک پرنده‌هایی بودند که در کمین شکار، همان اطراف تالاب قدم می‌زدند.

توصیه می‌کنم اگر قصد بازدید از این ناحیه را دارید پول نقد همراه داشته باشید. این منطقه نزدیک مرز است، آنتن دهی خوبی ندارد و دستگاه‌کارت خوان در اینجا کار نمی‌کند.

در مسیر برگشت کنار اسکله‌های توقف کردیم که ماهیگیرها بارشان را خالی می‌کردند. بوی ماهی همه جا بود. نزدیکتر که می‌شدیم ماهی‌های درشت را می‌دیدیم و مردمی که برای خرید ماهی یا تماشا جمع شده بودند.

سفرنامه سیستان و بلوچستان - چابهار -
سفرنامه سیستان و بلوچستان – چابهار

در راه برگشت به همان جایی که صبح دو پسربچه را دیدیم سر زدیم، شلوغتر شده بود. دخترکی هم بود که نقش حنا روی دست می‌زد. من هم طرحی را انتخاب کردم که روی دستم بزند. مسافران دیگری هم بودند که مشغول عکاسی و شتر سواری اطراف کوه‌های مریخی بودند.

طرح حنا
طرح حنا

سوار ماشین شدیم و کمی جلوتر باز توقف کردیم. محلی بود که بساط دستفروشی کودکان به راه بود. دخترکی آنجا بود که می‌گفت خواهرش کنار کوه‌های مریخی طرح حنا می‌زده، خواست طرحی روی دست دیگرم بزند. پول نقدمان تمام شده بود، به او گفتم پولی همراهم نیست. گفت اشکالی ندارد و برایم طرح زد. بچه‌های دیگر هم در این فاصله دورمان جمع شدند و کمی با آن‌ها حرف زدم. وقت رفتن هم به خاطر تشکر مقداری بادام زمینی که از تهران آورده بودیم به آن‌ها دادم و به سمت چابهار حرکت کردیم.

سفرنامه سیستان و بلوچستان - چابهار - طراحی حنا
سفرنامه سیستان و بلوچستان – چابهار – طراحی حنا

نزدیک چابهار غذاخوری دیدیم که از بیرون شبیه قسمتی از کشتی بود، غذاهای محلی داشت.

کابلی و دال سفارش دادیم. کابلی بیشتر نخود بود، احتمالا با ادویه‌های فراوان. دال هم یک نوع حبوبات است که به روش مخصوص بلوچستان طبخ شده بود.

کابلی
کابلی

غذاها به قدری تند بودند که انگار هر لحظه آب جوش روی لب و دهانم می‌ریختند.

بعد از آن به خانه برگشتیم.

عصر هم سری به آیلین زدیم. شب سحر و امین به مناسبت آخر سال یک مهمانی داشتند که ما هم در آن شرکت کردیم. آخر شب هم به جمع کردن وسایلمان گذشت. روز بعد قصد داشتیم از چابهار خارج شویم.

0

ارسال پاسخ