اهمیت نوشتههای بیاهمیت
کتاب نقشهایی به یاد را هنوز دارم به آهستگی مزه مزه میکنم. بیشتر کتاب یادداشتهایی است از نویسندگان شناخته شده. البته پیش از خواندن این کتاب، بیشترشان برای من ناشناس بودند ولی از معرفی و نتایج جستجو این طور بر میآید که هر کدام برای خودشان اسم و رسمی دارند.
این کتاب را که میخوانم به این فکر میکنم که آیا یادداشتهای پراکنده و درهم من هم هیچ وقت ارزشی خواهند داشت؟
این روزها جوابم به این پرسش آری است. برای همین به ندرت دلم میآید کاغذهای یادداشتدار را از خانه بفرستم بیرون و روانهی جایی کنم که از من دور باشد! همین یکی دو هفته پیش بود که در خانهتکانی چشمم خورد به دفترهای گذشته و خواندن نوشتههای قدیم برایم الهامبخش بود.
خاطرات دیگری هم دارم، مثلا یک بار که دفترچه یادداشتی از دوران لیسانس پیدا کردم. روی یک برگه نوشته بودم که برای درس ترح باید تا هفتهی بعد چه کنیم. بعد یادم آمد که همان روزها از اینکه طرح را به شکل ترح نوشتم کلی خندیدم. بعد دوباره با یادآوری آن به اشتباهم خندیدم.
یک تکه کاغذ هم دارم از اوایل ازدواج که مهمان داشتیم و روی آن نوشتهام که به ترتیب چطور پذیرایی کنم. اسم تمام چیزهایی که حاضر کرده بودم را هم نوشتم که یادم نرود. پیش میآمد که بعد از رفتن مهمان در یخچال میدیدم چیزی حاضر و آماده نشسته بوده و فراموش کردم برای مهمانهای عزیزم بیاورم.
یادداشتهای دیگری هم دارم از سالهای دور. نامهای که مادرم صبح تابستان قبل از رفتن به سرکار برایمان مینوشت تا وقتی بیدار میشویم بخوانیم. یادداشت کوتاه دیگری که پدرم صبح روزی که امتحان داشتم روی پولی گذاشته بود که کرایهی آژانسم بود تا به محل امتحان برسم. اینها را مثل گنجی نگه میدارم.
بسیاری از ما احتمالا به آن سطح از شهرت نرسیم که یادداشتهای کوچکمان هم برای دیگران ارزشمند، خواندنی و کنجکاوی برانگیز باشد. ولی هرکدام مسیری را طی میکنیم و طی این مسیر شرایط زندگیمان مدام عوض میشود. این یادداشتهایی که ممکن است در همان زمان بیاهمیت باشند، احتمال در روزها و سالهای بعد پنجرهای میشود که نشانمان میدهد قبلا چطور زندگی میکردیم؟ دغدغههایمان چه بوده؟ در لیست خریدمان چه داشتیم؟ وقتی تلفنی حرف میزدیم کاغذ را چطور خط خطی میکردیم؟ پر از جزییاتی که برای خودمان و احتمالا تنها برای خودمان معنادار و دوستداشتنی است.
عکس از ماهها قبل است. یک شب که بلند شدم بروم چرخی بزنم و وقتی برگشتم دیدم گربه کنار بساط نوشتن روی مبل محبوبش خوابیده.