به رسمیت شناختن احساسات ناخوش زیر دست دندانپزشک

احساسات ناخوش

روی یونیت دندان پزشکی بودم، چشمانم بسته بود با این حال هنوز هم نور زیاد را حس می‌کردم. دندانپزشک با مته‌ی کوچکش افتاده بود به جان دندانم و لرزش را در فکم حس می‌کردم. در همین حال بودم که ناگهان متوجه مکالمه‌ی ذهنی‌ام شدم. داشتم به خودم می‌گفتم که نباید اذیت شوم چون این کار برای سلامت دندانم ضروری است.

این‌ که برای ترمیم دندانم باید قسمت‌هایی از آن را تراشید دلیل نمی‌شود که من از آن اذیت نشوم. همانطور که به خاطر مفید بودنش، درد سوزن واکسن کم نمی‌شود. این مکالمه‌ی ذهنی باعث شد که از آن به بعد بیشتر حواسم به احساساتم باشد و آنها را به رسمیت بشناسیم. 

ناخوشایند بودن احساساتی مثل ترس و غم باعث می‌شود که به جای پیدا کردن دلیلش، دنبال پنهان کردنشان باشیم. البته این وضعیت به همین سادگی که نوشتم ایجاد نمی‌شود. معمولا وقتی این شرایط ایجاد می‌شود که خیلی حواسمان به خودمان و احساساتمان نیست.

زندگی هر کسی ترکیبی از احساست مختلف است و شاید همین باشد که شادی را شیرین‌ و خواستنی‌ می‌کند. احساساتی که داریم هر کدام پیامی همراه خودشان دارند که توجه کردن به آنها کمک می‌کند رضایت بیشتری داشته باشیم. در مقابل نادیده گرفتن احساسات و سرکوب‌ کردنشان ممکن است منتهی به مسیری شود که در آن احساساتمان را به درستی درک نمی‌کنیم و می‌فهمیم دلیل حال ناخوشمان چیست. 

*عکس را به کمک اپلیکیشن prisma به این صورت درآوردم.

4

ارسال پاسخ