خاطرهها فسیلهای ذهنی گذشته هستند. خاطرهها یادگاریهای خودِ گذشتهی ما هستند که در ذهن جا مانده. خاطرهها انباری ذهن را پر میکنند، تا وقتی که جا برای چیز جدیدی نباشد. خاطرهها مثل عکسهایی هستند که با جوهر نامرغوب چاپ شدهاند، بعد از چند وقت رنگشان میپرد. در تعطیلات میکوشیم خاطراتی بسازیم که عکسشان در آلبوم بماند. سوار هواپیمای زمان هر چه اوج می گیریم، خاطرههای قدیم کوچکتر میشوند. مغز خاطرهها را دور میریزد تا جا برای چیزهای جدید باز شود.…
در خانه یک کتاب «هنر آشپزی» رزا منتظمی بود. سالهای سال یکی از سرگرمیهای من این بود که در کتاب دنبال عکس غذاهای خوش رنگ و لعاب بگردم. گاهی هم دستورهای آشپزی را میخواندم ولی مثل اکثر دستورهای آشپزی همانجا تعامل من با کتاب پایان مییافت و معمولا آنچه خوانده بودم به مرحلهی عمل نمیرسید. البته یک بار از روی کتاب دستور پخت تخم مرغ جیبی را اجرا کردم که بد هم نبود، گمانم تنها غذایی بود که تمام مواد…
قیصر امینپور که فوت کرد در روزنامهای شعری از عرفان نظرآهاری خواندم. اسم شعر «قصیده معاد» است و به مناسبت درگذشت قیصر امینپور سروده شده. همان روزها سعی کردم شعر را حفظ کنم و بخشهایی از آن در خاطرم ماند. هر بار که جسمی بیجان میشود یاد این شعر میافتم. چند روز پیش هم عزیزی این دنیا را ترک کرد که منتظر بهبودش بودیم و نقشههایی داشتیم که گذاشته بودیم برای بعد از تمام شدن دورهی درمانش. مرگ انگار تکراری…
دورکاری بستر مناسبی برای بیتحرکی است. میتوان به راحتی جابجایی را بین سه نقطهی تخت، مبل و میز کار محدود کرد. حدود یک سال پیش برای اینکه کمی بیشتر تکان بخورم در کلاس آنلاین یوگا ثبتنام کردم. ولی از یکی دو ماه پیش کلاس برگزار نشد و باز برگشتم به همان وضعیت جابجایی بین این سه نقطه. تصمیم گرفتم برای حل این مساله به پیاده روی در خانه روی بیاورم. برای اینکه ببینم چقدر راه رفتم و تشویق شوم، موبایلم…
میان گشتن در قفسههای کتابخانهی عمومی نزدیک خانه، چشمم به کتابی خورد به اسم «در کارگاه نمدمالی» از خسرو شاهانی. دو جلد کتاب صحافی شده که اسمشان هم طلاکوب شده بود. البته زمان هم اثرش را روی تمام جلد کتاب کوبیده بود. کتاب گزیدهای از هجده سال یادداشتهای نویسنده است که در مجلهی خواندنیها چاپ میشده. همانجا کتاب را ورق زدم و دیدم یادداشتها کوتاه هستند و جان میدهند برای وقتهایی که دلم میخواهد چیزی بخوانم که زود تمام شود.…
قبلا از مشکل گرسنگی گفته بودم، البته راههایی هم برای حل بحران غذا در خانه در نظر گرفتم و اوضاع کم کم بهتر شده. با این حال مدتهاست که در ذهنم به جایی فکر میکنم که با خاطری آسوده از پسماند از آن غذای آماده بگیرم. این تهیه غذای پسماند صفر رویایی را در ادامه توصیف کردم. غذا در ظرفهای پایدار به دستم میرسد. خبری از ظرف یکبار مصرف، قاشق و چنگال یکبار مصرف، سینی مقوایی و پوشش پلاستیکی دور…
احتمالا برای شما هم پیش آمده که متنی را به صورت فایل ورد برای دیگران بفرستید تا بررسی کنند. یک سناریوی احتمالی این است که شما در پاسخ فایل جدیدی با تغییرات دریافت کنید. در این صورت احتمالا باید با ذره بین دنبال تغییرات بگردید، اگر فایل چند هزار کلمهای داشته باشید هم ممکن است عطای شناسایی تغییرات را به لقایش ببخشید و اصلا سراغش هم نروید. در کارهای مرتبط با بازاریابی محتوایی، زیاد پیش میآید که فایلهای متنی را…
داشتم گفتگوی نازلی ابراهیمی را در پادکست کارگاه گوش میکردم. جایی در میان صحبتها نازلی در مورد دو نوع دغدغه صحبت کرد. نقل به مضمون صحبتها این میشد که دو نوع دغدغه داریم. یکی دغدغهی افرادی که برای زنده ماندن و نفس کشیدن باید تلاش کنند. نوع دیگر دغدغههایی است که افراد برای بهتر شدن شرایطشان به آنها فکر میکنند، مثل سقف شیشهای که برای زنان وجود دارد. این چند روز که مشغول خواندن کتاب زنان نامرئی هستم زیاد به…
چند روز پیش که داشتم نمونه کارهای نویسندگان را میدیدم باز یاد این اشتباهات افتادم، همین بهانهای شد تا چند خطی از دو اشتباهی بنویسم که دوست دارم در متن به چشم نخورد.
آخرین دیدگاهها