اوایل امسال که مینوشتم، وقتی میخواستم تاریخ را بنویسم، قلمم به صورت پیشفرض یک سیزده مینوشت تا بعد ببیند ادامهاش را با چی پر کند، بعد سه را خط میزدم یا تغییرش میدادم به چهار و دو تا صفر هم دنبالش میگذاشتم. الان دیگر عادت کردهام و سال بعد هم احتمالا تا به رقم آخر سال برسم یادم میآید که در چه سالی هستیم. من حال و هوای عید را دوست دارم. از خانه که بیایم بیرون کمی که بچرخم…
هر کسی برای خودش دلایلی دارد که راه نوشتن را سد میکند. کمالگرایی شاید یکی از گندهترینها و پرتکرارترینها باشد. زیاد هم در مورد آن صحبت شده و راههای گوناگونی توصیه شده تا شاخ غول کمالگرایی را بشکنیم و کلمات را به هم زنجیر کنیم و متن بسازیم. اما مانعی هست که کمتر از آن صحبت میشود…
داشتم در اینستاگرام میچرخیدم که چشمم به همچین جملهای خورد:
هر سهچشمی حق دارد در این روزها کف خیابان برای خودش بغلتد.
همین که جمله را دیدم با خودم گفتم پس دو چشمها و یک چشمها و بقیه چی…
یک هلوی خوشمزه و آبدار را تصور کن. از همانها که وقتی از کنارشان رد میشوی عطرشان قلقلکت میدهد که مزهی هلو را مهمان دهانت کنی. این هلوهای مقاومتناپذیر حاصل یک سال تلاش درخت هستند. درختی که برگهایش در بهار سبز شده و شکوفههای صورتی زیادی آفریده…
وقتی شروع کرده بودم به خانهتکانی، فکر نمیکردم وسط کارهای تمام نشدنی خانه چیزی الهامبخش برای نوشتن پیدا کنم. اما وسط خانهتکانی دفترهای قدیمی جلوی چشمم ظاهر شدند. این هم از خوشیهای پنهان در خانه تکانی است. گاهی گنجی از گذشته پیدا میکنی که نشانت میدهد در گذشته چطور بودی، چه چیزی را دوست داشتی، چه وسایلی را استفاده میکردی و چه در سرت میگذشته. قلمپراکنیهای گذشته را که دیدم، به مسیر طی شده تا رسیدن به اینجا فکر کردم.…
من به مسائل زنان حساس هستم. راستش راه دیگری هم ندارم. به عنوان یک زن تبعیضها و نامهربانیهای شرایط را به خاطر زن بودنم از همان اول زندگی تجربه کردم و هنوز هم ادامه دارد. دوست ندارم زندگی را به زمین جنگی برای بهبود شرایط تبدیل کنم. دلم میخواهد راحت و آزاد زندگی کنم. چشمم را روی بعضی چیزها میبندم که خوابهای شبم به کابوس آلوده نشوند. اخبار وحشتناک مربوط به زنان قربانی خشونت را دنبال نمیکنم و ته دلم…
صبح با زنگ موبایل از خواب بیدار میشوم. در تمنای یک دم خواب بیشتر از رختخواب دل میکنم و روی صفحهی موبایل میزنم که صدایش را قطع کند. شب قبل نقشهها کشیدهام برای اولین ساعات بیداری که البته در آن لحظات حال و حوصلهی هیچکدام را ندارم…
پیشدانشگاهی که بودیم، یک زمانهایی در مدرسه برای مشاوره گذاشته بودند کنار. منظور از مشاوره هم این بود که دو کلاس را ادغام کنند (حدود ۶۰ نفر) و مشاور بیاید آنجا برایمان صحبت کند. ممکن است با خودتان فکر کنید این جلسهها بیهوده بودند، ولی برخلاف آنچه به نظر میرسد، توصیههایی که مشاور سال کنکور میگفت، هنوز بعد از سالها به یادم مانده. شاید هم جزو معدود چیزهایی باشد که از آن زمان در خاطرم مانده و واقعا به دردم…
گمانم زمان خانه تکانی فصل رونق کسبوکارهایی است که شوینده تولید میکنند. برا هرکاری هم یک شوینده یا پاک کننده است. برای سرامیک، چوب، کتابخانه، کابینت، سینک آشپزخانه، صفحه نمایش مانیتور، سایر سطوح کامپیوتر و….البته برای افرادی که حوصلهی پیدا کردن پاک کنندهی مخصوص سطح مورد نظر را ندارند یک گزینهی چند منظوره هم هست که میشود برای بیشتر جاها استفاده کرد. این شویندهها به ندرت در خانه تکانی سبز به کار میآیند. چرا باید از شویندهی کمتری استفاده کنیم؟…
آخرین دیدگاهها