دسته بندی “کتاب”
اولین بار گمانم در اینستاگرام با کتاب از قیطریه تا اورنجکانتی آشنا شدم. قبل از اینکه منتشر شود. یک نفر خبر داده بود که چنین کتابی در راه است و صفحهی دیگری را معرفی کرده بود. صفحه را دنبال کردم و بعد هم مدام جلوی چشمم میآمد. عکسها و نوشتههایی مربوط با کتاب و زندگی حمیدرضا صدر را میدیدم و ته ذهنم بود که روزی کتاب را بخوانم. تا اینکه چند وقت پیش مینو چندتا از کتابهایش را برای تاخت…
هفتهی گذشته به استراحت اجباری گذشت. یکی دو روز بعد از اینکه برنامهی سفر کوتاهم به یزد قطعی شده بود و یکی دو شب هم خواب سفر را دیده بودم، یک روز از خواب بیدار شدم و دیدم گلویم کمی درد میکند. آب نمک قرقره کردم و به امید اینکه حساسیت فصلی است روز را گذراندم. روز بعد هم به همین منوال گذشت. با خودم گفتم قبل از سفر یکی از این تستهای فوری کرونا میدهم و به امید خدا…
بعضی از پدیدهها هستند که به آنها فکر میکنیم ولی معمولا اسمی رویشان نمیگذاریم. مثلا کشیدن مکرر خودکاری که تمام شده و امیدواریم با فشار بیشتر بتوانیم ته ماندهی جوهر را از آن خارج کنیم، واژهی برای خودش ندارد و اگر بخواهیم در موردش حرف بزنیم میگوییم فشار دادن خودکار روی کاغذ به امید استخراج آخرین ذرههای باقیماندهی جوهر! دیروز در کتاب نقشهایی به یاد به واژهی توارد برخوردم، به نظر از همان واژههایی است که برای پدیدهای خاص تعریف شده.…
کتاب نقشهایی به یاد را هنوز دارم به آهستگی مزه مزه میکنم. بیشتر کتاب یادداشتهایی است از نویسندگان شناخته شده. البته پیش از خواندن این کتاب، بیشترشان برای من ناشناس بودند ولی از معرفی و نتایج جستجو این طور بر میآید که هر کدام برای خودشان اسم و رسمی دارند.
این کتاب را که میخوانم به این فکر میکنم که آیا یادداشتهای پراکنده و درهم من هم هیچ وقت ارزشی خواهند داشت؟
شروع کردم به خواندن کتاب «نقشهایی به یاد» از احمد اخوت. همان صفحات اول چشمم به این عبارت خورد: …کوشندهای مشروطهخواه در نامهای مینالد که… واژهی کوشنده درست از همان لحظه، گاهبهگاه خودش را وسط افکارم جا میکند. نمیدانم قبل از دیدن این واژه در کتاب، میشناختمش یا نه، اما الان که دیدم همچین واژهای هم هست، کلی از آن خوشم آمده. برداشتم این است که منظور از کوشنده همان فعال باشد، مثلا فعال حقوق زنان میشود کوشندهی حقوق زنان.…
در ماه بهمن سعی کردم هر روز حداقل سی صفحه کتاب بخوانم. با این کار توانستم چند کتاب را تمام کنم و خرسندم.
کتابهایی که در ماه بهمن خواندم اینها هستند.
وقتی به این خانه آمدم و دیدم یک کتابخانه چند قدمی خانه است، حسابی خوشحال شدم. همیشه رویای این را داشتم که عضو کتابخانهای باشم و مدام کتاب بگیرم و بخوانم. همان روزهای اول رفتم و در کتابخانه عضو شدم. مثل هر فکر و خیال دیگری، این هم آنطور که تصور میکردم از آب در نیامد. منظم به کتابخانه سر نمیزدم. ولی باز هم غنیمتی بود و هست. قدم زدن در میان کتابهایی که هر کدامشان را بخواهی میتوانی با…
امروز به دنبال بیان حسی که به مرگ داشتم در میان کتابها پرسه می زدم که این جملات از کتاب «عکاسی، بالنسواری، عشق و اندوه» را دیدم: در عنفوان زندگی، جهان به شکل سردستی به دو دسته تقسیم میشود: آنهایی که لذت تن دیگری را چشیدهاند، و آنها که هنوز نه. و باز بعدش -اقل کم اگر خوششانس باشیم (یا از جهاتی هم بدشانس)- جهان به دو دسته تقسیم میشود: آنها که بار اندوهی را به دوش میکشند و آنها…
جملهی زیر را در کتاب «چگونه با طبیعت صمیمی شویم» اثر ترسیتِن گولی دیدم. نویسنده وقتی داشته این توصیه را مطرح میکرده، احتمالا در فکر این بوده که توجه خود را بیشتر برای جزئیات طبیعت خرج کنیم. این توصیه را میتوان برای گریز از ملال هم به کار بست.
آخرین دیدگاهها