دسته بندی “واژهها”
شاید یادتان باشد که چند سال پیش چالش آب یخ راه افتاده بود*. هدف آن هم کمک یا آگاهی رسانی در مورد یک بیماری عصبی (بیماری ALS) بود. آن روزها یادم است که کلمهی چالش به گوشم عجیب بود. به نظرم کلمهی رایجی نبود و یک گوشه برای خودش خاک میخورد. هر بار که میشنیدمش با خودم میگفتم ترجمهی challenge است. سالها گذشت و این واژه جای خودش را در صحبتهای روزمرهی ما (یا حداقل من!) باز کرد. یکی از…
دم عید موهای سفیدم در آینه سال جدید را با گوشه و کنایه به من تبریک گفتند. این تبریک طعنآلود باعث شد بیشتر حواسم به سن و سالم باشد. هنوز خودم را جوان میدانم. ولی احتمالا این را اگر دوستی که تازه بیستساله شده بشنود در دلش میخندد که نه جانم، شما دیگر برای خودت میانسالی هستی. البته از آنجا که بیشتر ما دوست نداریم گذر جوانی را بپذیریم، هرچه سنمان می رود بالا، بازهی جوان بودن را کش میدهیم.…
بعضی از پدیدهها هستند که به آنها فکر میکنیم ولی معمولا اسمی رویشان نمیگذاریم. مثلا کشیدن مکرر خودکاری که تمام شده و امیدواریم با فشار بیشتر بتوانیم ته ماندهی جوهر را از آن خارج کنیم، واژهی برای خودش ندارد و اگر بخواهیم در موردش حرف بزنیم میگوییم فشار دادن خودکار روی کاغذ به امید استخراج آخرین ذرههای باقیماندهی جوهر! دیروز در کتاب نقشهایی به یاد به واژهی توارد برخوردم، به نظر از همان واژههایی است که برای پدیدهای خاص تعریف شده.…
شروع کردم به خواندن کتاب «نقشهایی به یاد» از احمد اخوت. همان صفحات اول چشمم به این عبارت خورد: …کوشندهای مشروطهخواه در نامهای مینالد که… واژهی کوشنده درست از همان لحظه، گاهبهگاه خودش را وسط افکارم جا میکند. نمیدانم قبل از دیدن این واژه در کتاب، میشناختمش یا نه، اما الان که دیدم همچین واژهای هم هست، کلی از آن خوشم آمده. برداشتم این است که منظور از کوشنده همان فعال باشد، مثلا فعال حقوق زنان میشود کوشندهی حقوق زنان.…
در مورد نیم فاصله زیاد حرف زدهاند. از چیستی و چرایی و چگونگیاش گفتهاند. به جای تکرار حرفهای گفته شده چند تا خوبش را سوا کردم که سر حوصله بخوانید.
خاطرهها فسیلهای ذهنی گذشته هستند. خاطرهها یادگاریهای خودِ گذشتهی ما هستند که در ذهن جا مانده. خاطرهها انباری ذهن را پر میکنند، تا وقتی که جا برای چیز جدیدی نباشد. خاطرهها مثل عکسهایی هستند که با جوهر نامرغوب چاپ شدهاند، بعد از چند وقت رنگشان میپرد. در تعطیلات میکوشیم خاطراتی بسازیم که عکسشان در آلبوم بماند. سوار هواپیمای زمان هر چه اوج می گیریم، خاطرههای قدیم کوچکتر میشوند. مغز خاطرهها را دور میریزد تا جا برای چیزهای جدید باز شود.…
میان گشتن در قفسههای کتابخانهی عمومی نزدیک خانه، چشمم به کتابی خورد به اسم «در کارگاه نمدمالی» از خسرو شاهانی. دو جلد کتاب صحافی شده که اسمشان هم طلاکوب شده بود. البته زمان هم اثرش را روی تمام جلد کتاب کوبیده بود. کتاب گزیدهای از هجده سال یادداشتهای نویسنده است که در مجلهی خواندنیها چاپ میشده. همانجا کتاب را ورق زدم و دیدم یادداشتها کوتاه هستند و جان میدهند برای وقتهایی که دلم میخواهد چیزی بخوانم که زود تمام شود.…
داشتم گفتگوی نازلی ابراهیمی را در پادکست کارگاه گوش میکردم. جایی در میان صحبتها نازلی در مورد دو نوع دغدغه صحبت کرد. نقل به مضمون صحبتها این میشد که دو نوع دغدغه داریم. یکی دغدغهی افرادی که برای زنده ماندن و نفس کشیدن باید تلاش کنند. نوع دیگر دغدغههایی است که افراد برای بهتر شدن شرایطشان به آنها فکر میکنند، مثل سقف شیشهای که برای زنان وجود دارد. این چند روز که مشغول خواندن کتاب زنان نامرئی هستم زیاد به…
یکی از شعرهای سعدی که خواندنش حالم را خوش میکند، ترجیع بند اوست که بیت زیر در آن تکرار میشود: بنشینم و صبر پیش گیرم/ دنباله کار خویش گیرم سعدی ماهرانه خود و معشوق را به چیزهای مختلفی تشبیه کرده و در وزن شعر ریخته. مثلا: از پیش تو پای رفتنم نیست/ همچون مگس از برابر قند چون مرغ به طمع دانه در دام/ چون گرگ به بوی دنبه در بند از روی تو ماه آسمان را/ شرم آمد و…
- ۱
- ۲
آخرین دیدگاهها