از قیطریه تا اورنج کانتی، سفری با حمیدرضا صدر به پایان زندگی

معرفی کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی

اولین بار گمانم در اینستاگرام با کتاب از قیطریه تا اورنج‌کانتی آشنا شدم. قبل از اینکه منتشر شود. یک نفر خبر داده بود که چنین کتابی در راه است و صفحه‌ی دیگری را معرفی کرده بود. صفحه‌ را دنبال کردم و بعد هم مدام جلوی چشمم می‌آمد. عکس‌ها و نوشته‌هایی مربوط با کتاب و زندگی حمیدرضا صدر را می‌دیدم و ته ذهنم بود که روزی کتاب را بخوانم. تا اینکه چند وقت پیش مینو چندتا از کتاب‌هایش را برای تاخت…

بیشتر بخوانید
8

چهره‌ی نگارنده در جوانی

عادله قدسی زاده - جوانی

دم عید موهای سفیدم در آینه سال جدید را با گوشه و کنایه به من تبریک گفتند. این تبریک طعن‌آلود باعث شد بیشتر حواسم به سن و سالم باشد. هنوز خودم را جوان می‌دانم. ولی احتمالا این را اگر دوستی که تازه بیست‌ساله شده بشنود در دلش می‌خندد که نه جانم، شما دیگر برای خودت میان‌سالی هستی. البته از آنجا که بیشتر ما دوست نداریم گذر جوانی را بپذیریم، هرچه سنمان می رود بالا، بازه‌ی جوان بودن را کش می‌دهیم.…

بیشتر بخوانید
6

پرکردن جای خالی مراسم با شور

شور خانگی

من از بیشتر مراسم لذت می‌برم. عید دیدنی، پاگشا، پرسه، حنابندون، خنچه‌برون و مراسم دیگری که این روزها در سبک زندگی جدید کم کم فراموش می‌شود. کرونا هم که شمشیر را از رو بسته و کاری کرده که برگزاری این مراسم تبدیل به خطر جانی شود. وقتی عزیزی از میان ما می‌رود، مراسم خاک بندان و پرسه و شب هفت و چهلم کمک می‌کند غممان را تقسیم کنیم. با هم غصه بخوریم و یاد این عزیز رفته را برای خودمان زنده…

بیشتر بخوانید
4

تقسیم جهان بر اساس اندوه

امروز به دنبال بیان حسی که به مرگ داشتم در میان کتاب‌ها پرسه می زدم که این جملات از کتاب «عکاسی، بالن‌سواری، عشق و اندوه» را دیدم: در عنفوان زندگی، جهان به شکل سردستی به دو دسته تقسیم می‌شود: آنهایی که لذت تن دیگری را چشیده‌اند، و آنها که هنوز نه. و باز بعدش -اقل کم اگر خوش‌شانس باشیم (یا از جهاتی هم بدشانس)- جهان به دو دسته تقسیم می‌شود: آنها که بار اندوهی را به دوش می‌کشند و آنها…

بیشتر بخوانید
2

دانه دانه لحظه کاشتیم…

قیصر امین‌پور که فوت کرد در روزنامه‌ای شعری از عرفان نظر‌آهاری خواندم. اسم شعر «قصیده‌ معاد» است و به مناسبت درگذشت قیصر امین‌پور سروده شده. همان روزها سعی کردم شعر را حفظ کنم و بخش‌هایی از آن در خاطرم ماند. هر بار که جسمی بی‌جان می‌شود یاد این شعر می‌افتم. چند روز پیش هم عزیزی این دنیا را ترک کرد که منتظر بهبودش بودیم و نقشه‌هایی داشتیم که گذاشته بودیم برای بعد از تمام شدن دوره‌ی درمانش. مرگ انگار تکراری…

بیشتر بخوانید
4

یک قاشق چایخوری داستان

کتاب قاشق چاخوری هوشنگ مرادی کرمانی- طراح جلد پارسوا باشی

خوبی کتابخانه‌ی عمومی نزدیک خانه‌ این است که می‌توانم با خیال راحت در مخزن بچرخم و کتاب‌ها را ببینم. در یکی از همین گشت‌ها بود که چشمم به کتابی از هوشنگ مرادی کرمانی خورد به اسم قاشق چایخوری.

بیشتر بخوانید
1

جهان یه کتابه

جهان یه کتابه و اونایی که سفر نمی‌کنن فقط یک صفحه‌اش رو می‌خونن.     سنت آگوستین این جمله را وقتی دیدم که منتظر بودم گودریدز کامل باز شود. به برکت سرعت اینترنت فرصت کافی برای خواندن این جمله‌ها دارم. این روزها برای اینکه صفحات بیشتری از جهان را بخوانیم دیگر نیازی نیست واقعا موقعیتمان را روی کره‌ی زمین عوض کنیم. خیلی از جاها را می‌توانیم در همین گوشی موبایلمان ببینیم. هرچند تجربه‌ی دیدن قسمتی از جهان از صفحه نمایش کوچک موبایل…

بیشتر بخوانید
5

به بهانه‌ی یک سنگ قبر زودرس

به بهانه مرگ

امروز صبح در یک گروه کوچک، دوستی عکس یک سنگ قبر را فرستاد. سنگ قبر دختر جوانی که هم‌کلاسی دوران دبیرستان بود. پزشکی خوانده بود و در همان روزهای اوج کرونا، سکته می‌کند و تمام. از صبح این فکر در ذهنم می‌آید و می‌رود که روز آخر زندگی‌اش به چه گذشته؟ شاید وقت رفتن به بیمارستان سر پیدا کردن جای پارک حرص خورده. شاید به فکر کارهایی بوده که بعد از کرونا می‌خواسته انجام دهد. شاید دغدغه‌ی این را داشته…

بیشتر بخوانید
4