دسته بندی “زندگی”
مامورهای سختگیر و وظیفه شناسی در ذهنم دارم که با شروع رویابافی در مورد هر موضوعی خودشان را سریع به محل حادثه میرسانند و راه را برای پرواز خیالها میبندند. این مامورها نگرانند که آنچه در فکرم خلق میکنم به واقعیت نپیوندد و سرخورده شوم. برای پیشگیری از این موقعیت، با نخستین بارقههای خیالبافی شروع میکنند به فهرست کردن موانع راه و واقعیت را به رخم میکشند. یکی از رویاهایی که در ذهنم دارم، این است که به برخی افراد…
ساختن کاردستی همیشه برایم خوشایند بوده، البته بیشتر از آن تماشای ساخته شدن کاردستیهای مختلف خوشحالم میکرد. الان هم میتوانم ساعتها بنشینم و پشت سر هم ویدئوهای خودت بساز را ببینم که وسیلهای را به وسیلهی دیگری تبدیل میکند. جوراب را به دستکش، شلوار را به کیف، دامن را به شلوار، پتو را به بالشت و توپ تخم مرغی را به عروسک. خلاصه از هر وسیلهای چیزی میسازد که برای آن ساخته نشده بود. اوایل این ویدئوها را ذخیره میکردم…
جهان یه کتابه و اونایی که سفر نمیکنن فقط یک صفحهاش رو میخونن. سنت آگوستین این جمله را وقتی دیدم که منتظر بودم گودریدز کامل باز شود. به برکت سرعت اینترنت فرصت کافی برای خواندن این جملهها دارم. این روزها برای اینکه صفحات بیشتری از جهان را بخوانیم دیگر نیازی نیست واقعا موقعیتمان را روی کرهی زمین عوض کنیم. خیلی از جاها را میتوانیم در همین گوشی موبایلمان ببینیم. هرچند تجربهی دیدن قسمتی از جهان از صفحه نمایش کوچک موبایل…
چند ماهی بود درست و حسابی کتاب نمیخواندم. چندین کتاب نیمه کارهی همزمان داشتم که هیچ وقت خدا هم انگار قرار نبود تمام شوند. این وضعیت باعث شده بود سرخورده و سردرگم باشم. سرخورده از اینکه هیچ کتابی تمام نمیشود و سردرگم برای اینکه کدام کتاب را بخوانم. از دو سه روز پیش برای اینکه روند کتابخوانیام را تغییر دهم تصمیم گرفتم هر زمان حداکثر دو کتاب بخوانم. کتابی که این روزها مشغول خواندنش هستم دنیای سه صفر از محمد…
امروز از نوشتن میترسیدم. گفتم همین ترسها موضوع نوشتن امروزم باشند. از این میترسیدم که نوشتههایم احمقانه باشند. احتمالا هم همینطور باشد. ولی حبس آنها در ذهنم باعث نمیشود که هوشمندانه شوند. با نوشتن مجبور میشوم دنبال راهی برای رهایی از این وضع باشم. پناه بردن به ننوشتن و سکوت، پاک کردن صورت مساله است. از این میترسیدم که نوشتههایم پوچ باشند. این هم ممکن است. افراد زیادی هستند که مطالعهی آنچه من مینویسم برایشان اتلاف وقت است و نوشتههای…
روی یونیت دندان پزشکی بودم، چشمانم بسته بود با این حال هنوز هم نور زیاد را حس میکردم. دندانپزشک با متهی کوچکش افتاده بود به جان دندانم و لرزش را در فکم حس میکردم. در همین حال بودم که ناگهان متوجه مکالمهی ذهنیام شدم. داشتم به خودم میگفتم که نباید اذیت شوم چون این کار برای سلامت دندانم ضروری است. این که برای ترمیم دندانم باید قسمتهایی از آن را تراشید دلیل نمیشود که من از آن اذیت نشوم. همانطور…
دو سالی است که از goodreads استفاده میکنم. با نو شدن سال میلادی، گودریدز یادآوری میکند که برای تعداد کتابهایی که در سال جدید میخواهیم بخوانیم هدفگذاری کنیم. سالهای گذشته به هدفهایی که تعیین کرده بودم نرسیدم، اهداف هم چندان بلند پروازانه به نظر نمیرسیدند. باری امسال هدف کمتری برای خودم تعیین کردم ولی امیدوارم به آن برسم. کتابهای در انتظار خواندنی که از قبل دارم کمک میکنند که به هدفم نزدیک شوم. برای چند کتاب اول لازم نیست کاسهی…
خیلی وقت پیش ویدیویی در یوتیوب دیدم از یک نفر که سبک زندگی مینیمال را انتخاب کرده بود. وسایل بسیار کمی داشت. چیزی که خوب به خاطرم مانده این بود که دو دست لباس داشت که یکی را میپوشید و دیگری را میشست. این لباسها هم اتو نمیشدند و با شویندههای طبیعی و با دست میشستشان. امروز یادش افتادم و داشتم با خودم فکر میکردم که فعلا دنبال این نیستم که به آن سر طیف زندگی مینیمال حرکت کنم. البته…
نوشتهی حسین قربانی را در وبلاگش خواندم در مورد بار انتخاب و پاسخی که دن اریلی به یکی از مخاطبانش داده یود (اینجا بخوانید). بعد از این نوشته به فکر انتخابهایی بودم که در طول روز با آنها مواجه میشوم و انرژی ذهنیام را مصرف میکنند. یکی از تصمیمهایی که روزانه باید بگیرم تصمیم در مورد وعدههای غذایی است. البته صبحانه تکلیفش مشخص است و نان و پنیر جواب رایجی در پاسخ به این سوال است که صبحانه چه بخورم؟…
آخرین دیدگاهها