دسته بندی “زندگی”
دانشجو که بودیم اگر با دوستانم تصمیم میگرفتیم بستنی بخوریم، از همان لحظه که حرکت میکردیم به این فکر بودم که چه طعمهایی انتخاب کنم. تصمیم گرفتن برایم خیلی سخت بود. تصمیمهای بزرگتر را هم سعی میکردم خودم نگیرم یا یک انتخاب تصادفی داشته باشم. در نویسش از یک جایی به بعد تصمیمهای زیادی باید میگرفتم. اوایل برای هر تصمیمی سراغ مدیرم میرفتم و از او کمک میگرفتم. نگران بودم که تصمیم اشتباهی بگیرم. کم کم عادت کردم که خودم…
امروز وبلاگ ست گادین را دیدم. در مورد بازخوردهای بیرحمانه گفته بود، عبارتی که به کار برده بود دقیقا این بود: Harsh feedback ست گادین گفته بود که بازخوردهای تند و بیرحم را معمولا از افرادی دریافت میکنیم که یا سنگدل هستند و یا فکر می کنند کارشان بینقص است. جستجوی سریعی کردم و دیدم که برای harsh در فارسی چه واژههایی داریم. شدید اولین چیزی بود که به ذهن خودم رسید. بعد جایگزینهای بهتری برایش پیدا کردم. خشن تند…
امروز صبح هوا ابری بود. بعد آسمان شروع کرد به پرت کردن تگرگها روی زمین. مدتی بارید و ما هم چون نمیدانستیم کی دوباره فرصت دیدن بارش تگرگ را داریم از کنار پنجره جم نخوردیم. انگار در این حس تنها نبودیم، همسایهها روبرو هم موبایل به دست آمده بودند به تماشا و ثبت این تصویر. آسفالت کف کوچه و سقف ماشینهای پارک بعد از مدت کوتاهی سفید شدند. کمی که گذشت ابرها با سرعت رفتند و آسمان آبی پیدا شد.…
وقتی میخواهیم کاری را شروع کنیم، بهانههای زیادی هستند که برای خودمان میتراشیم. کمالگرایی هم یک دستگاه پیشرفته برای تراشیدن بهانه دستمان میدهد که به آخرین تکنولوژیها مجهز است. مثلا: قبل از شروع نوشتن فهرست کارها باید تمام شیوههای نوشتن فهرست را بشناسیم. مزایا و معایب هر کدام را بدانیم حداقل چند مورد از هر کدام را ببینیم تا بهترینشان را انتخاب کنیم. قبل از شروع مطالعهی زبان باید بهترین روش یادگیری زبان را پیدا کنیم. بعد یک برنامهی بینقص…
سفر با هیچهایک یکی از کارهایی بود که همیشه دوست داشتم آن را امتحان کنم. این شد که یک بار با همسرم تصمیم گرفتیم تا قزوین هیچهایک کنیم. صبح از خانه خارج شدیم و با اتوبوس به کرج رفتیم. از آنجا تا قزوین را هیچهایک کردیم.
مامورهای سختگیر و وظیفه شناسی در ذهنم دارم که با شروع رویابافی در مورد هر موضوعی خودشان را سریع به محل حادثه میرسانند و راه را برای پرواز خیالها میبندند. این مامورها نگرانند که آنچه در فکرم خلق میکنم به واقعیت نپیوندد و سرخورده شوم. برای پیشگیری از این موقعیت، با نخستین بارقههای خیالبافی شروع میکنند به فهرست کردن موانع راه و واقعیت را به رخم میکشند. یکی از رویاهایی که در ذهنم دارم، این است که به برخی افراد…
ساختن کاردستی همیشه برایم خوشایند بوده، البته بیشتر از آن تماشای ساخته شدن کاردستیهای مختلف خوشحالم میکرد. الان هم میتوانم ساعتها بنشینم و پشت سر هم ویدئوهای خودت بساز را ببینم که وسیلهای را به وسیلهی دیگری تبدیل میکند. جوراب را به دستکش، شلوار را به کیف، دامن را به شلوار، پتو را به بالشت و توپ تخم مرغی را به عروسک. خلاصه از هر وسیلهای چیزی میسازد که برای آن ساخته نشده بود. اوایل این ویدئوها را ذخیره میکردم…
جهان یه کتابه و اونایی که سفر نمیکنن فقط یک صفحهاش رو میخونن. سنت آگوستین این جمله را وقتی دیدم که منتظر بودم گودریدز کامل باز شود. به برکت سرعت اینترنت فرصت کافی برای خواندن این جملهها دارم. این روزها برای اینکه صفحات بیشتری از جهان را بخوانیم دیگر نیازی نیست واقعا موقعیتمان را روی کرهی زمین عوض کنیم. خیلی از جاها را میتوانیم در همین گوشی موبایلمان ببینیم. هرچند تجربهی دیدن قسمتی از جهان از صفحه نمایش کوچک موبایل…
چند ماهی بود درست و حسابی کتاب نمیخواندم. چندین کتاب نیمه کارهی همزمان داشتم که هیچ وقت خدا هم انگار قرار نبود تمام شوند. این وضعیت باعث شده بود سرخورده و سردرگم باشم. سرخورده از اینکه هیچ کتابی تمام نمیشود و سردرگم برای اینکه کدام کتاب را بخوانم. از دو سه روز پیش برای اینکه روند کتابخوانیام را تغییر دهم تصمیم گرفتم هر زمان حداکثر دو کتاب بخوانم. کتابی که این روزها مشغول خواندنش هستم دنیای سه صفر از محمد…
آخرین دیدگاهها