بی‌سروته از احوال پاییز ۱۴۰۱

مبل کنار مزرعه

سال ۸۸ گذشته بود، گمانم زخم‌ها هم کمی بهتر شده بودند یا دیگر با آن‌ها خو گرفته بودم. هنوز بودند وبلاگ‌هایی که از روزمره‌هایشان می‌نوشتند. به هر وبلاگ جدیدی که می‌رسیدم اول می‌رفتم سراغ آرشیو مطالبش. می‌گشتم ببینم از اواخر خرداد ۸۸ تا چند ماه بعد چه نوشته. کنجکاو بودم که بدانم آدم‌های دیگر آن روزها چه حس‌وحالی داشتند. خیلی از وبلاگ‌ها نوشته‌ای در آن تاریخ منتشر نکرده بودند. آن زمان هنوز قطع کردند اینترنت کاری نبود که دولتمردان بلد…

بیشتر بخوانید
5

هم‌ذات‌پنداری با آن‌ شرلی؛ تجربه‌ی روزهای اول در انگلستان

نوزده روز است که از ایران رفته‌ام. تعداد روزها زیاد نیست ولی آنقدر تجربه‌های متفاوت در همین دو هفته و پنج روز داشته‌ام که انگار زندگی ایران مربوط به سال‌ها پیش است. روزهای اول همه‌چیز برایم جدید و تازه بود، بویی که در هوا بود، رنگ‌ها، ساختمان‌ها، گوناگونی آدم‌ها و زبان‌هایی که در خیابان می‌شنیدم. به همین زودی اما روند عادی شدن آغاز شده و دیگر کمتر از روزهای اول شگفت‌زده می‌شوم. خوبی لندن این است که دوست و آشنا…

بیشتر بخوانید
11

فشار کارهای نکرده

چند روز پیش با دوستی حرف این شد که فشار کارهای نکرده خیلی زیاد است. ترکیب فشار کارهای نکرده به ذهنم جالب آمد و روی تکه کاغذی ذخیره‌اش کردم که بعد در موردش بنویسم. فشار کارهای نکرده از کجا می‌آید؟ از خود مطلوبی که در ذهنت ساخته‌ای. همان که یک عالم کتاب می‌خواند. صبح‌ها زود بیدار می‌شود. سازی را در حد حرفه‌ای بلد است. ورزش از روزهایش حذف نمی‌شود. همیشه‌ خانه‌اش مرتب است و ظاهرش آراسته. به همه‌چیز می‌رسد و…

بیشتر بخوانید
4

دیدار دوستان نادیده؛ سفرنامه‌ی یزد قسمت دوم

سفرنامه یزد- عادله قدسی زاده

تجربه‌ی شلخته‌ و گرسنه‌ی روز اول سفر به یزد باعث شد برای روز دوم برنامه‌ریزی کنم که بدانم روزم قرار است به چه بگذرد.

بیشتر بخوانید
5

تجدید دیدار با کوچه‌های کاه‌گلی؛ سفرنامه‌ی یزد قسمت اول

سفرنامه یزد- کوچه های محله فهادان

در اردیبهشت برنامه‌‌ای برای سفر به یزد داشتم که ویروس کرونا در بدنم خانه کرد و سفر را گذاشتم برای زمانی دیگر. هفته‌ی پیش این سفر را به جا آوردم، انگار نذری بود که باید ادا می‌شد…

بیشتر بخوانید
10

چالش ۷۵ قوی یا The 75 Strong Challenge

حدود دو هفته پیش در صفحه‌ی اینستاگرام هدافیت با چالشی ۷۵ روزه آشنا شدم به نام The 75 strong یا چالش ۷۵ قوی. برای انجام این چالش باید ۱۰ کار را به مدت ۷۵ روز تکرار کنیم. نگاهی به قسمت‌های مختلف چالش انداختم و حساب کردم که چقدر وقت نیاز دارد. دیدم که می‌توانم در برنامه‌ی روزانه‌ام وقت کافی برای انجام آن را باز کنم. این شد که در به بهانه‌ها ندادم و شروعش کردم.  برای اینکه همراهانی داشته باشم…

بیشتر بخوانید
3

آرامش در جوار گل و گیاه های بالکن

گل ناز

بوی پیچ امین‌الدوله را باد تا بالکن خانه‌ی ما آورده و با وجود اینکه بویایی‌ام در اثر کرونا ضعیف شده هنوز هم می‌توانم آن را حس کنم. یک کلاغ الان دو یاکریم روی چنار را فراری داد. روز راحتی نداشتم و هنوز هم با کمی کار زیاد خسته می‌شوم. برای اینکه از افکار درهم خلاص شوم به بالکن و گلدان‌ها پناه آوردم.  پارسال یک درختچه‌ی رز خوشبو داشتیم که امسال خشک شد. در گلدانش یک درخت در آمده که نمی‌دانم…

بیشتر بخوانید
6

کرونا سلام، سفر خداحافظ

ابتلا به کرونا - عادله قدسی زاده

هفته‌ی گذشته به استراحت اجباری گذشت. یکی دو روز بعد از اینکه برنامه‌ی سفر کوتاهم به یزد قطعی شده بود و یکی دو شب هم خواب سفر را دیده بودم، یک روز از خواب بیدار شدم و دیدم گلویم کمی درد می‌کند. آب نمک قرقره کردم و به امید اینکه حساسیت فصلی است روز را گذراندم. روز بعد هم به همین منوال گذشت. با خودم گفتم قبل از سفر یکی از این تست‌های فوری کرونا می‌دهم و به امید خدا…

بیشتر بخوانید
6

تمرکز میان رج‌های بافتنی

وقتی پیش دانشگاهی بودم، هزار و یک برنامه داشتم برای تابستان بعد از کنکور. یکی از آن‌ها بافتن یک شال‌گردن بود. در گرمای تابستان رفتم کاموا خریدم و شروع کردم به بافتن. خیلی هم بافتنی بلد نبودم.  فقط بلد بودم زیر و رو ببافم. یک کاموای آبی خریدم، از آنها که رنگش عوض می‌شود. در تهران شال را سر انداختم. یادم هست که وقتی داشتیم با قطار به سیرجان می‌رفتیم هم داشتم می‌بافتم. در سیرجان هم بعضی از قوم‌وخویش‌ها چند…

بیشتر بخوانید
7