دسته بندی “بی زباله”
هفتهی گذشته به استراحت اجباری گذشت. یکی دو روز بعد از اینکه برنامهی سفر کوتاهم به یزد قطعی شده بود و یکی دو شب هم خواب سفر را دیده بودم، یک روز از خواب بیدار شدم و دیدم گلویم کمی درد میکند. آب نمک قرقره کردم و به امید اینکه حساسیت فصلی است روز را گذراندم. روز بعد هم به همین منوال گذشت. با خودم گفتم قبل از سفر یکی از این تستهای فوری کرونا میدهم و به امید خدا…
قبل از عید سعی کردم تا جایی که می شود خانه را بتکانم. سراغ کشو و قفسههایی رفتم که طی سال به ندرت یادی از محتوای آنها میکردیم. در حد ظرفیت دل کندن خودم از وسایل هم سعی کردم هرچه را که نمیخواهم راهی زندگی دیگری کنم. بفرستم جایی که به آن نیاز است و قدرش را به خوبی میدانند. بعضی چیزها راحتتر رفتند، بعضی هنوز در صف انتظارند. همان زمان قفسههایی از کتابخانه، طبقههایی در کمد و کابینتهایی در…
گمانم زمان خانه تکانی فصل رونق کسبوکارهایی است که شوینده تولید میکنند. برا هرکاری هم یک شوینده یا پاک کننده است. برای سرامیک، چوب، کتابخانه، کابینت، سینک آشپزخانه، صفحه نمایش مانیتور، سایر سطوح کامپیوتر و….البته برای افرادی که حوصلهی پیدا کردن پاک کنندهی مخصوص سطح مورد نظر را ندارند یک گزینهی چند منظوره هم هست که میشود برای بیشتر جاها استفاده کرد. این شویندهها به ندرت در خانه تکانی سبز به کار میآیند. چرا باید از شویندهی کمتری استفاده کنیم؟…
هر روز به گوشهی مهجوری از خانه سر میزنم. همه چیز را میریزم بیرون. به هر جان کندنی هست سعی میکنم مقداری از وسایل را بفرستم جایی که بیشتر مورد نیاز هستند و از آنها دل بکنم. یک دسته از وسایلی که معمولا نمیدانم با آنها چه کنم، پسماندهای الکترونیک هستند…
چند روز پیش رفته بودیم اطراف خانه قدم بزنیم. ظرف هم برده بودم که از شیرینی فروشی نزدیک خانه، نان خامهای یا کیک بگیریم. وقتی رسیدیم به شیرینی فروشی دیدم که برای ورود به مغازه صف کشیده شده، روز پدر بود، ولنتاین هم، داخل ویترینهای مغازه هم پر از کیک سیبیلو و قرمز قلبی بود. رفتیم دوری زدیم تا خلوتتر شود. چند قدم پایینتر، دو سینی پر از شیرینی دانمارکی تازه از در کارگاه آمد بیرون و رفت داخل مغازه.…
امروز روز آرامی بود. صبح رفتم میدان ترهبار و خرید کردم. میخواستم از روی دستور شف طیبه سس پستوی سبزیجات کبابی درست کنم. سر راه رفتم و دو تا کتاب را به کتابخانه پس دادم. کمی هم با کتابدار در مورد کتابی که دستم بود گپ زدیم. برگشتم خانه و هرچه خریده بودم را شستم و گذاشتم در فر تا کبابی شوند. پوست سبزیجات منتقل شد به ظرفی که روی شوفاژ خشک شود. ولی بقایای لیموها را دلم نیامد همینجوری…
قبلا از مشکل گرسنگی گفته بودم، البته راههایی هم برای حل بحران غذا در خانه در نظر گرفتم و اوضاع کم کم بهتر شده. با این حال مدتهاست که در ذهنم به جایی فکر میکنم که با خاطری آسوده از پسماند از آن غذای آماده بگیرم. این تهیه غذای پسماند صفر رویایی را در ادامه توصیف کردم. غذا در ظرفهای پایدار به دستم میرسد. خبری از ظرف یکبار مصرف، قاشق و چنگال یکبار مصرف، سینی مقوایی و پوشش پلاستیکی دور…
چند وقت پیش از مشکل گرسنگی در خانه نوشتم. مشکلی که مدام با آن دست و پنجه نرم میکردیم و تقریبا به وضعیت ثابت خانه تبدیل شده بود. در هفتههای گذشته سعی کردم کارهایی انجام دهم که کمتر با وضعیت «هیچ غذایی در خانه نیست و گرسنگی امانم را بریده» روبرو شوم. نتیجه هم رضایتبخش بوده.
زمستان فصل طلایی خشک کردن زبالههای تر است. یک ظرف میگذاری روی شوفاژ، بخاری، یا هرچیز دیگری که خانه را گرم میکند و یکی دو روزه زبالهای که سرنوشت محتومش گندیدن درون کیسه با سایر دورریختنیها بود، تبدیل میشود به خشکالهای سبک و خوشبو که کم کمش وزن کمتری نسبت به حالت قبلیاش دارد و بعد از یک روز بوی ناخوشش مشام آدم را نمیآزارد. تابستان فصل طلایی خشک کردن زبالههای تر است. زیر آفتاب داغ تابستان پوست هندوانه هم…
آخرین دیدگاهها