پر کردن زمان انتظار با شعرهای گربهای
زودتر از وقتم رسیده بودم به مطب، دکتر هم خبر داده بود دیرتر میرسد.
برای اینکه اضطراب پیش از دندان پزشکی پریشانترم نکند، نگاهی به چند کتابی انداختم که در قفسهی کوچک اتاق انتظار گذاشته بودند.
کتابی به اسم «شعرهای شیرین دبستان» از اکبر قرهداغی را برداشتم و با خواندنش زمان انتظار را پر کردم.
مقدمهی کتاب داستانی بود دردناکتر از گلدستهها و فلک که فرصت کردم بخوانمش.
تا دکتر از راه برسد، شعرهای کودکانه را خواندم و از شعرهای گربهای عکس گرفتم.
در کتاب نوشته بود که این شعرها را در کتاب های دبستان گذاشته بودند تا بچهها حیوانها را بیشتر دوست داشته باشند. برای بقیهی حیوانها هم شعرهایی بود.
شعر کودکانهی گربهای
گاهی برای گربهام در خانه شعر میخوانم، شعرهای مندرآوردی که در لحظه به ذهنم میرسند و همان دم هم راهی فراموشی میشوند.
شاید این شعرها را هم حفظ کنم و میان آنها برایش بخوانم.
پیشی پیشی مامانم/ بخواب توی دامانم
چه گرمی و چه گرمی/ مثل حریر نرمی
***
پیشی پیشی ملوسم/ میخواهم ترا ببوسم
چه لوسی و چه لوسی/ میخواهی مرا ببوسی
***
پیشی پیشی قشنگم/ چرا میزنی چنگم
چه نازی و چه نازی/ ناخن میکشی به بازی
***
پیشی حیا نداری/ بدی و وفا نداری
آخر ناخنم کشیدی/ پیراهنم را دریدی
طبق آنچه در کتاب آمده، این شعر در دهه ۱۳۲۰ در کتاب کلاس اول بوده و شاعر آنها حبیب یغمایی است. شعر روباه و زاغ هم اثر همین شاعر است.
یاد گربهی گم شده (پروین اعتصامی)
ای گربه تو را چه شد که ناگاه/ رفتی و نیامدی دگر بار
بس روز گذشت و هفته و ماه/ معلوم نشد که چون شد این کار
جای تو شبانگه و سحرگاه/ در دامن من تهی است بسیار
در راه تو کند آسمان چاه/ کار تو زمانه کرد دشوار
پیدا نه به خانه ای نه بر بام
ای گمشدهی عزیز، دانی/ کز یاد نمیشوی فراموش
برد آنکه تو را به میهمانی/ دستیت کشید بر سر و گوش
بنواخت ترا به مهربانی/ بنشاند تو را دمی در آغوش
میگویمت این سخن نهانی/ در خانهی ما ز آفت موش
نه پخته به جای مانده نه خام
از بازی خویش یاد داری/ بر بام شبی که بود مهتاب
گشتی چو ز دست من فراری/ افتاد و شکست کوزهی آب
ژولید چو آب گشت جاری/ آن موی به از سمور و سنجاب
زان آشتی و ستیزه کاری/ ماندی تو ز شبروی، من از خواب
با آن همه توسنی شدی رام
آنجا که طبیب شد بداندیش/ افزوده شود به دردمندی
این مار همیشه میزند نیش/ زنهار به زخم کسی نخندی
با حمله قضا نرانی از خویش/ با حیله ره فلک نبندی
یغماگر زندگی است ایام
آن روز تو داشتی سه فرزند/ از خندهی صبحگاه خوشتر
خفتند نژند روزکی چند/ در دامن گربههای دیگر
فرزند ز مادر است خرسند. بیگانه کجا و مهر مادر
چون عهد شد شکست پیوند/ گشتند بسان دوک لاغر
مردند و برون شدند از این دام
داشتم دنبال سایر شعرهای گربهای در کتاب میگشتم که دکتر آمد. اسم کتاب را یادداشت کردم شاید روزی رفتم سراغش و بیشتر کندوکاو کردم که کودکان چه شعرهایی را در کتابهای درسی خواندهاند.