نجات از افکار ناخوش با کمک رختشور برقی!
امروز نیاز داشتم که حواسم را پرت کنم. باید خودم را سرگرم چیزی میکردم و چه چیز بهتر از تمیز کردن خانه.
شروع کردم به شستن پردهها، پردههای توری سفید خانه حسابی دود گرفته بودند و پایینهای پرده کم کم به خاکستری میزد.
وقتی میگویم شروع کردم به شستن، منظورم این است که سپردم به ماشین لباسشویی تا زحمت شستنش را بکشد. ماشین لباسشویی از وسایلی است که واقعا از حضورش در خانه خوشحالم. گاهی از او برای تمام زحماتش تشکر میکنم، شاید بد نباشد برایش گل هم بخرم.
نمیخواستم ماشین لباسشویی خسته شود و امروز نشد تمام پردهها را بشورم. ولی آنها که شسته شدند حسابی دارند تمیزیشان را به رخ میکشند.
برای شستن پردهها اول یک دور کوتاه میگذارم که ماشین زحمت زدودن غبار را با آب خالی بکشد، هیچ شویندهای نمیریزم. بار دیگر برنامهی طولانیتری انتخاب میکنم، شوینده هم اضافه میکنم. در استفاده از شوینده هم خیلی دست و دلباز نیستم، انگار باید تا آخر دنیا از همین شویندهای که دارم استفاده کنم. هر چه کمتر مصرف کنم آلایندهی کمتری روانه کردهام.
در این فاصله که ماشین رختشویی داشت پردهها را به روش خودش چنگ میزد و میچلاند، در خانه چرخیدم و هرچه را که روی سطوح خانه ولو شده بود سعی کردم سر جای خودش برگردانم.
ماشین لباسشویی خانه کارش که تمام میشود، از خوشحالی یک دقیقهای برای خودش آهنگی پخش میکند، سرورش که به پایان رسید پارچههای سفید تمیز را از آن ورطه بیرون کشیدم.
پردههای توری را تا نم داشتند آویزان کردم که خشک شوند. ولی لایهی زیری را که یک پارچهی روشن ساده است اتو زدم، کاری که هیچ وقت فکر نمیکردم بروم سراغش، ولی امروز واقعا باید سرگرم میشدم.
وقتی داشتم چروک های پرده را با حرارت اتو محو میکردم یاد تکهای از داستانی افتادم که در آن شخصیت اصلی میگفت هرکسی در زندگی یک سری کارها دارد برای وقتی که میخواهد از فکر چیزی فرار کند، فکر کردم مربوط به داستان «خواب» هاروکی موراکامی باشد، ولی نبود. هرچه هم فکر کردم یادم نیامد کجا چنین چیزی خواندم. (اگر شما میدانید لطفا بگویید)
همانطور که کم کم چروکهای پرده باز میشد من هم برای خودم در فکر و خیال غوطه میخوردم، قرار بود این کار حواسم را پرت کند!
البته اشکالی هم نداشت.
الان چند تا از پردههای خانه مثل روز اول سفید شدند و هر بار به آنها نگاه میکنم خوشحال میشوم از اینکه دیگر چرکآلود نیستند. برای اینکه بقیهی پردهها هم ناراحت نشوند، فردا به ماشین لباسشویی زحمت شستنشان را میدهم.
*عکس از یک روز پاییزی که نور آفتاب از پرده رد شده بود و تصویر روی دیوار چشمم را گرفت.
متاسفانه یه رفتاری این روزا تبدیل به عادت شده . اینکه برای فرار موقت از ناراحتی و اضطرابی که دچارش شدیم بصورت ناخودآگاه و فوری به موبایل و شبکه های مجازی رجوع میکنیم …
این هم یه حقیقت تلخیه که باید بپذیریمش و باهاش مقابله کنیم. من هم با این مساله درگیرم و سعی میکنم باهاش دست و پنجه نرم کنم تا وقت و بیوقت توی شبکههای اجتماعی بیهدف نچرخم.