موجهای جاودان؛ پیشنهاد اروین یالوم برای غلبه بر ترس از مرگ
در کتاب خیره به خورشید، اروین یالوم چند راهکار برای غلبه بر ترس از مرگ پیشنهاد میکند. یکی از آن راهها فکر کردن به موجهایی است که ایجاد کردهایم.
طبق گفته یالوم، بسیاری از افراد از نابود شدن و به فراموشی سپرده شدن پس از مرگ میهراسند. این افراد تمایل دارند بدانند که بعد از مرگ هم اثری از آنان به جا میماند. یالوم پیشنهاد میکند برای کنار آمدن با این موضوع به موجهایی که ایجاد کردهایم، توجه کنیم.
یالوم کارها را مثل سنگی در نظر میگیرد که درون استخر ساکنی پرتاب میکنیم. در اثر پرتاب سنگ موجهای دایرهای شکلی اطراف آن ایجاد میشوند. موجهایی که به تدریج بزرگتر میشوند و بعد از مدتی ممکن است دیگر دیده نشوند اما به ارتعاش خود ادامه میدهند.
دایره تاثیر کارها مدام بزرگتر و بزرگتر میشود. برخی از افراد ممکن است موجهایی ایجاد کنند که تا قرنها باقی بماند. مثل حافظ و سعدی، که امروز هم خواندن اشعار آنها، طبع انسانها را لطیف میکند.
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند…
سعدی
میل به شهرت شاید از همینجا سرچشمه بگیرد. از اینکه دوست داریم بدانیم تاثیر زیادی در زندگی دیگران داریم. تاثیری که دیگران به خاطر آن حاضرند نامی را به خاطر بسپارند. که البته وسوسه برانگیز است. اما لزوما تمام نامها جاودان نمیمانند. بسیاری از افراد مشهور سالهای گذشته هستند که این روزها خبری از آنها نیست. گویی از خاطر مردم پاک شدهاند. چندان دور از تصور نیست که با گذر سالها و چرخش زمین به دور خورشید، زندگیها به نحوی دگرگون شود که بزرگان این روزها نیز برای ساکنین جدید کره زمین، نا آشنا باشند.
اما به هر حال، تمام کارهای نیکو هم با نام افراد ثبت نمیشوند. کارهای کوچک و بزرگی هستند که تاثیرشان در زندگی جاریست اما نامی از مبدع آن به جا نمانده. از سالهای دور میتوان به فردی اشاره کرد که کار با آتش را یاد گرفت. افرادی که زندگی کشاورزی و یکجانشینی را انتخاب کردند. تا همین اواخر که بردهها در آمریکا به فکر افتادند که حقوق برابری داشته باشند.
وقتی این بخش از کتاب خیره به خورشید را خواندم٬ یاد محمدرضا شعبانعلی افتادم. راه اندازی متمم و روزنوشتهها، موجهای بزرگی در زندگی افراد زیادی ایجاد کرده٬ من اطلاعی از تعداد اعضای متمم یا خوانندگان نوشتههای محمدرضا ندارم، اما همین سر زدن روزانه به متمم به من نشان میدهد که این پلتفرم آموزشی چهقدر به تغییر و بهبود افراد کمک کرده و باعث بهتر شدن زندگی آنها شده است.
موج زدن لزوما به این معنا نیست که نامی از خود به جا بگذاریم. بلکه کافی است بدانیم تمام کارهایی که ما انجام میدهیم، تاثیراتی دارند که ممکن است حلقههای آن تا مدتها ادامه داشته باشد. حتی اگر آن را نبینیم.
ممکن هم هست کارهایی که انجام میدهیم، به نظر چندان تاثیرگذار نیایند. شاید تمام ما نتوانیم سنگی به بزرگی متمم پرتاب کنیم. اما میتوانیم به کسی کمک کنیم کاغذهای پخش و پلا شده در اثر برخوردی را جمع کند. این کار به نظر بیاهمیت میآید. اما اگر به حال خوب فردی فکر کنیم که کمک را دریافت کرده و این که این حال خوب ممکن است به چند نفر دیگر در ادامه روز سرایت کرده باشد، دیگر شاید چندان پیش پا افتاده به نظر نرسد.
داستان مربای شیرین هوشنگ مرادی کرمانی مثال خوبی است از موجی که با یک سهل انگاری ایجاد شده. ماجرای داستان حول شیشه مربایی میگردد که در آن باز نمیشود. طی داستان میبینیم که چه طور باز نشدن در مربا میتواند منجر به اتفاقهای عجیب و غریبی در جامعه شود که زندگی افراد را تحت تاثیر قرار دهد. در انتهای داستان معلوم میشود دلیل باز نشدن در مربا چه بوده. کارگری که مسئول تنظیم قالب در مربا بوده، از دست فرزندش عصبانی بوده و هنگام تنظیم قالب دقت کافی نداشته، همین بی دقتی ساده در اثر خشم، دلیل تمام اتفاقهایی بوده که در داستان بیان شد.
توجه به موجهایی که ایجاد میکنیم، شاید کمک کند به تاثیر کارهای خود بیشتر فکر کنیم. علاوه بر ایجاد موجهایی که تاثیر خوبی دارند، به این دقت کنیم که موجهای کمتری از خشم و ناامیدی ایجاد کنیم. در نهایت اگر حوصله این کارها را هم نداریم٬ میتوانیم حداقل یک کیسه پلاستیکی کمتر از مغازهدار دریافت کنیم. شاید تاثیرش از بسیاری کارهای دیگر ماندگارتر باشد.