ماجراجوییهای آموزشی
مدتی است که دارم پایتون یاد میگیرم. اوایل راه هستم. این قسمتهای یادگیری شیرین و ساده است. میتوانم با چند خط کد کارهایی آسان مثل محاسبهی هفتههای باقیمانده از عمر یا تعیین BMI انجام دهم. هر بار که موفق میشوم برنامهای ابتدایی بنویسیم از اعماق وجودم کیف میکنم. احساسی خوشایند که با پا گذاشتن در مسیر یاد گرفتن هر چیز جدیدی تجربه میکنم. این احساس برایم یادآور تمام دفعاتی است که یاد گرفتن مهارت جدیدی را شروع کرده بودم. اما چه شد که با وجود این احساس خوشایند خواستنی، یادگیری را ادامه ندادم؟
اوایل یادگیری جذاب است. مفاهیم ساده هستند و خبری از پیچیدگیها و جزییات نیست. همین باعث میشود اول راه یادگیری برایم خوشایند باشد. جلوتر که میروم ماه عسل یادگیری تمام میشود. بعد از این سادگی اول راه، نوبت قسمتهای سخت و پیچیدهی ماجرا میرسد و گاهی تصمیم میگیرم که ادامه ندهم.
گاهی وسط راه میفهمم که همین قدر که یاد گرفتم و با اصول اولیه آشنا شدم کارم راه میافتد. مشابه وقتی که برای سفر به کشور دیگری شروع به یادگرفتن زبان تازه میکنم، همین که یاد بگیرم به زبانشان بگویم برایم آب بیاورید یا دستشویی کجاست کارم راه میافتد.
گاهی هم بعد از اینکه یاد گرفتن مهارتی را آغاز میکنم، میبینم که به درد من نمیخورد. آدمش نیستم یا دلم نمیخواهد برای ادامهاش وقت بگذارم. یک بار در نمایشگاهی غرفههایی بودند که مهارتهای مختلفی را یاد میدادند. من رفتم سراغ غرفهی مجسمه سازی، با خمیر کاغذ یا همان پاپیه ماشه قرار بود مجسمهای بسازیم. همان یک جلسه کافی بود که بفهمم من اهلش نیستم.
گاهی هم مهارتی از دور برایم جذاب است و دلم میخواهد امتحانش کنم، مثل ساز زدن. از آن چیزهایی که از بچگی ته ذهنم بوده ولی فرصتش پیش نیامده. سراغ این چیزها که میروم میبینم تماشایشان انگار برایم جذابتر از آموختن است. میفهمم که از نزدیک کمتر برایم خواستنی هستند.
اوایل خودم را سرزنش میکردم که چرا چیزی را که شروع کردم ول کردم. ولی از یک جایی تصمیم گرفتم به شکل تجربه و ماجراجویی به آنها نگاه کنم. انگار سفر کرده باشم به یک جای جدید. بعضی از سفرها کوتاه هستند، بعضیها طولانیتر. بعضی مقصدها جوری دلخواه هستند که دوست دارم بارها و بارها به آن سر بزنم. یک بار دیدن بعضی از مقاصد هم برایم کافیست. خوبی این ماجراجوییهای آموزشی این است که حسرت به دلم نمیماند. میدانم که اگر نوازنده، نقاش یا مجسمهساز نشدم به انتخاب خودم بوده. با این کار کمالگرای درونم هم کمتر آزرده میشود.