سفرنامه سیستان و بلوچستان – قسمت سوم
روز سوم- بیرجند
روز اول و دوم سفر به سمت سیستان و بلوچستان برایمان با خاطرات خوش و آشنایی با دوستان تازه گذشت. از کاشمر تا بیرجند را تقریبا یک سره رفتیم. نزدیک غروب بود که به بیرجند رسیدیم. با میزبانی که از طریق اینترنت با او آشنا شده بودیم تماس گرفتیم و به خانهشان رفتیم.
الیاس و همسرش عاطفه پذیرای ما در بیرجند بودند. وقتی رسیدیم الیاس خانه بود. کمی با هم گپ زدیم و با هم آشنا شدیم و یخ بینمان آب شد. بعد از این که کمی استراحت کردیم به همراه الیاس رفتیم و گشتی در شهر زدیم. بیرجند از دید من شهر تمیزی بود و به سختی زبالهای روی زمین به چشم میخورد. از قلعهای قدیمی دیدن کردیم که در شب منظره بسیار زیبایی داشت. بیرجند در شب برای ما سرد بود و با لباس زمستانی میگشتیم.

بعد از کمی گشتن در شهر، عاطفه هم به ما پیوست و به منطقه کوهستانی رفتیم و در کافهای به چای خوردن مشغول شدیم. باز هم از زندگی هم گفتیم و یکدیگر را بیشتر شناختیم.
بعد از آن هم به خانه الیاس و عاطفه رفتیم. عاطفه شام خوشمزهای به سرعت آماده کرد. در این زمان ماجراهای خوشایند آن روز بسیار خستهمان کرده بود چشمهایمان به سختی باز میماند. یک خواب دلخواه شبانه تمام خستگی را از تنمان در کرد.
روز چهارم – ورود به سیستان و بلوچستان
صبح روز بعد هم الیاس و عاطفه با نان تازه، نیمرو، ارده شیره و محصولی فرآوری شده از به که نامش را فراموش کردیم، صبحانه مفصلی آماده کردند.
بعد از صبحانه از این زوج مهمان نواز خداحافظی کردیم و به سمت استان سیستان بلوچستان راه افتادیم. برای نهار در نهبندان توقف کردیم. در شهر نهبندان خانهای سنتی را تبدیل به رستوران کرده بودند. در حیاطش تخت بود و اتاقهایی هم داشت که از مهمانان پذیرایی میکردند. در یکی از اتاقها نشستیم. دوست داشتیم غذای محلی بخوریم. ولی غذای محلی در ایام عید یا با سفارش قبلی آماده میشد. گرسنه بودیم و دو پرس غذا سفارش دادیم.

در فاصله آماده شدن غذا هم روی بالشتهای بزرگی که دو اتاق بود لم دادیم و استراحت کردیم. بعد از خوردن ناهار خوشمزه کمی در شهر قدم زدیم. باد می آمد و هوا سرد و ابری بود. کم کم باران گرفت. سوار ماشین شدیم و به حرکت خود ادامه دادیم.
در این سفر من و سینا هر دو رانندگی میکردیم تا لذت و سختی مسیر تقسیم شود. در مسیری که به سمت زاهدان میرفتیم. بخشی از جاده دو طرفه بود. که هوا هم بارانی شد. رانندگی در این قسمت برای من سخت بود. قسمت وحشتناکش هم آنجا بود که یک ماشین سنگین از کنارم رد میشد و با آب گل آلود روی زمین، تمام شیشه را میپوشاند و دیدم را به کلی از بین میبرد.
با نزدیک شدن به استان سیستان و بلوچستان، لباس مردم کم کم فرق میکرد و لباسهای بلوچی بیشتر به چشم میخورد. در اطراف جاده مردهایی ایستاده بودند که سبزی محلی میفروختند.
سیستان و بلوچستان استان پهناوری است. از اوایل مسیر ورود به استان تا چابهار نزدیک به هزار کیلومتر راه است.

وقتی به اولین پمپ بنزین درون استان رفتیم تا بنزین بزنیم، از ما کارت سوخت خواست که نداشتیم. چون فکر نمیکردیم نیازی به آن باشد. اما برای مبارزه با قاچاق سوخت، در این استان تنها با کارت سوخت میشود بنزین زد. کمی نگران شدیم. یکی از کارکنان پمپ بنزین به ما گفت که پمپ بنزین بعدی بدون کارت هم بنزین میدهد.
در پمپ بنزین بعدی باک ماشین را پر کردیم و به راه ادامه دادیم.
اوایل شب به زاهدان رسیدیم و به خانه دوستمان رفتیم. در آنجا هم خانواده بلوچی ساکن بودند. بعد از اینکه کمی با هم آشنا شدیم، برایمان از قومهای بلوچ گفتند. در قدیم طبقات جامعه بلوچ بر اساس قومها تعیین میشده٬ قومهای سرحدی، ارباب و اوستا نام برخی از قومها است که در بین بلوچها هرکدام به ویژگیهایی معروف هستند.
خانمهای خانه برایم از این گفتند که انتشار عکس زنان و دختران بلوچ خیلی مورد پسندشان نیست و در شبکههای اجتماعی هم معمولا عکسی از خود نمیگذارند.
وقت شام هم راجع به برنج گپ و گفتی داشتیم. برنجهای ناحیه سیستان و بلوچستان از پاکستان وارد میشود و برنج خوش عطری است. قدیم در خود بلوچستان هم برنج کشت میشده که این روزها گویا به دلیل کم آبی، پرورش دادن برنج جریمه دارد.
باز هم صحبت کردیم از رفت و آمد به پاکستان و زندگی بستگانشان در کشور همسایه. از اینکه مردم به چه کاری بیشتر مشغول هستند. تبعیضهایی که به خاطر مذهب و قومیت مردم در معرضش قرار میگیرند.
بعد هم راجع به دیدنیهای زاهدان کمی صحبت کردیم. با اینکه دوست داشتیم بیشتر پای صحبتهایشان بنشینیم، خسته بودیم و نیاز به خواب داشتیم تا بتوانیم روز بعد به گردش در شهر بپردازیم.
بازتابهای این مطلب
Warning: call_user_func() expects parameter 1 to be a valid callback, function 'zoomarts_list_pings' not found or invalid function name in /home/adighods/public_html/wp-includes/class-walker-comment.php on line 184