سفرنامه سیستان و بلوچستان – قسمت دوم

سفرنامه سیستان و بلوچستان - عادله قدسی زاده- بسطام

روز دوم- دوستی کوتاه و عمیق در کاشمر

از شاهرود رد شدیم و در بسطام توقف کردیم. به زیارت مقبره بایزید بسطامی رفتیم. بنای جالبی بود که هر حکومت بخشی به آن اضافه کرده بود. مقبره خود بایزید البته یک قبر ساده بود٬ بدون هیج تجملاتی. امام‌زاده‌ای هم درون همان مجموعه بود که بنای داخلش جالب بود. روی دیوار ورودی یادگاری‌های نوشته با خطی خوش از زمان‌های قدیم به جا مانده بود٬ که خودش آثار باستانی بود. البته متاسفانه با بی‌سلیقگی قسمت‌هایی از بنای داخل را گچکاری سفید کرده بودند که توی ذوق می‌زد.

سفرنامه سیستان و بلوچستان عادله قدسی زاده -  مقبره بایزدی بسطامی
مقبره بایزید بسطامی

بعد از آن برای صبحانه به مغازه‌ای نزدیک مقبره بایزید بسطامی رفتیم. از مغازه‌هایی بود که نسلشان رو به انقراض است. مشتری‌های آشنایش را داشت. همین که وارد شدیم دو استکان چای برایمان ریخت. جگرکی بود که دیزی هم داشت٬ ساعت نزدیک نه صبح بود و مشتری‌هایش جگر سفارش می‌دادند. البته صاحب مغازه می‌دانست هر مشتری چه می‌خواهد. حواسش هم بود که کسی چیزی کم و کسر نداشته باشد. مشتری‌ها با هم راجع به قیمت گوشت و مرغ و سیاست گپ می‌زدند. اگر هم کسی چیزی لازم داشت٬ خودش می‌رفت و برمی‌داشت. ما هم نیمرو سفارش دادیم و از تماشای نیمرو و جلز و ولز روغن در ظرف روحی کلی لذت بردیم.

سفرنامه سیستان و بلوچستان عادله قدسی زاد
صبحانه در بسطام

صبحانه را خوردیم و بعد از کمی قدم زدن در شهر٬ به سمت سبزه‌وار حرکت کردیم.

در سبزه‌وار برای نهار و استراحتی کوتاه توقف کردیم. کمی هم دنبال جایی گشتیم که چایی بخوریم. ولی سرظهر بود و تمام مغازه‌دار‌ها برای استراحت میان‌روزی به خانه‌هایشان رفته بودند. تعطیل شدن شهر برای جند ساعت در زمان نهار رسم جالبی است که در تهران امکانش نیست. از سبزه‌وار هم خارج شدیم و نزدیک غروب به کاشمر رسیدیم.

دوست داشتیم با مردم شهر کمی معاشرت کنیم. این شد که رفتیم از مغازه‌دارها راجع به محل اقامت پرسیدیم. مسافرخانه‌ای را معرفی کردند که چندان تمیز نبود. به مغازه دیگری سر زدیم که خانه معلم را پیشنهاد کرد. در مورد دیدنی‌های کاشمر هم با حوصله راهنمایی کرد. شماره‌اش را گرفتیم تا بعد از تعطیل شدن مغازه دیداری داشته باشیم. ولی به خانه معلم که رفتیم دیدیم خسته تر از آن هستیم که فکر می‌کردیم. برای صبحانه فردا قرار گذاشتیم.

صبح روز بعد امید (صاحب مغازه) زنگ زد و گفت که با ماشین می‌آید دنبالمان.  من و سینا هم با این که کلی خوراکی و تجهیزات در ماشین داشتیم٬ خودمان را برداشتیم و رفتیم. در راه با امید و اکرم (همسرش) گپ زدیم٬ از زندگی‌هایمان و کاروبارمان گفتیم. راجع به کاشمر و اصطلاحات کاشمری حرف زدیم. مقصد منطقه کوه‌ سرخ بود. منطقه‌ای کوهستانی که آب جاری و درخت هم داشت بسیار با صفا بود. این زوج مهربان کاشمری صبحانه‌ای دلچسب با پنیر و ماست چکیده محلی و نان خراسانی برایمان تهیه کرده بودند. برای نهار هم جوجه کباب خوشمزه‌ای درست کرده بودند که همانجا روی آتش کباب کردیم. بعدش هم سیب زمینی زیر ذغال‌ها گذاشتند که عیشمان کامل شود.

سفرنامه سیستان و بلوچستان عادله قدسی زاده - کاشمر
سیب زمینی آتیشی در کاشمر

بعد از اینکه تا جایی که می‌توانستیم خوردیم. کمی در آن اطراف قدم زدیم و به لب چشمه رفتیم. کمی از آب گوارایی که از دل زمین می‌جوشید نوشیدیم.

نشد به قدر لطفی که امید و اکرم به ما داشتند از آنها تشکر کنیم٬ وقت خداحافظی برای راه به ما میوه‌ دادند و برای مسیر راهنمایی‌مان کردند. از دوست‌های یک روزه‌مان در کاشمر خداحافظی کردیم و با خاطره‌هایی خوش در ذهن و لبخندی بر لب به سمت بیرجند حرکت کردیم.

0

۱ دیدگاه

  1. دوست مهربان

    سلام
    ممنونم از لطف شما عادله جان نسبت به من و همسرم .انشالله که دوباره شمارو در کاشمر ببینیم . /

ارسال پاسخ