دلایل یک مردمگریز برای خانه نشینی در نوروز
در تعطیلات نوروز با اینکه به نظر میرسد شرایط برای گشتوگذار مناسب است، من ترجیح میدهم بنشینم در خانه، فوقش پنجره را باز کنم و از هوای خوش و صدای پرندهها لذت ببرم. البته پیش از کرونا دید و بازدید عید فعالیت مورد علاقهام بود، ولی حالا این برنامه هم اجرایی نیست. البته معمولا نمیشود آنطور که دلم میخواهد به این برنامهی خانهمانی بچسبم و یکی دوباری ناچارم برای دیدار عزیزانی از کنج امن و دلنشین خانه خارج شوم. همان دفعات معدود هم کافیست که یادم بیاید چرا بازدید از دیدنیهای شهر در نوروز انتخاب من نیست.
تعطیلات نوروز برای خیلیها از معدود فرصتهایی است که میتوانند با خانواده گشتی در شهر بزنند. باقی ایام سال احتمالا خستگی و فرسودگی کارهای روزانه، مجالی برای این گشتوگذار نمیگذارد. همین میشود که معمولا جاهایی که در طی سال چندان شلوغ نیستند، ناگهان در چند روز تعطیلی عید پرتردد میشوند. برای رسیدن به این نقاط باید زمان بیشتری در ترافیک ماند. شاید مجبور شوم در صف ورودی مدتی منتظر باشم و آخر سر هم کیفیت خدمات به خاطر مراجعان زیاد چندان چنگی به دل نمیزند. زمان انتظار طولانی هم مزید بر علت میشود و باعث میشود آنطور که باید و شاید کیف نکنم.
فرار از شهر و پناه به طبیعت هم مشابه همان است. با این تفاوت که آنجا از دیدن سرعت بالای آدمها در تولید زباله و آسیب به طبیعت هم آزرده میشوم و به جای اینکه لذت ببرم بیشتر غصه میخورم. البته که در تلاشم چشمم را بر چیزهایی که کنترل و تاثیری بر آن ندارم ببندم، ولی در تعطیلات جمعیت زیادی که راهی دشت و کوه و صحرا میشوند باعث میشود نتوانم چشمم را ببندم بر زبالهها و آسیبهایی که میماند.
البته یک طرف دیگر این شلوغیگریزی، لذت دیدن آدمهاست. وقتی در تعطیلات نوروز به گردش میروم، خانوادههایی را میبینم که در بینشان از بزرگانی که عمر دراز دارند تا نوزادانی در کالسکه دیده میشود. بین شلوغی که راه میروم حرفهایی میشنوم به زبانهایی به غیر از فارسی، خوش شانس که باشم آدمهایی را میبینم که لباس محلی خودشان را پوشیدهاند و آمدهاند بگردند. همه خوشحال(تر از همیشه) به نظر میرسند. همینها باعث میشود که آخر کار چندان پشیمان نباشم که از خانه بیرون زدم. با این حال همین که به خانه برمیگردم باز با خودم میگویم چه کاری است که از آسایش خانه دل بکنم و خودم را پرت کنم وسط آن شلوغی و هیاهو!