گذر از تنهایی با خواندن و نوشتن
اخیرا در حال مطالعه کتابی هستم از جولیا کامرون به نام حق نوشتن، عنوان انگلیسی کتاب هست :
The RIGHT to WRITE
در کتاب حق نوشتن، جولیا کامرون موانع نوشتن را توضیح داده و بعد از هر مانع راه حلی برای گذر از مشکلی که در راه نوشتن با آن روبرو میشویم، ارائه داده است.
در میانههای کتاب، از تنهایی به عنوان یکی از موانع نویسندگی یاد میشود. انگار نویسندهها به تنها و منزوی بودن مشهور هستند. همین شهرت باعث میشود افراد زیادی از نویسنده شدن و تنهایی همراه با آن بترسند.
در کتاب، راجع به این موضوع صحبت کرده و توضیح داده که نوشتن چهطور کمک میکند زندگی اجتماعی بهتری داشته باشیم.
وقتی این بخش از کتاب را خواندم، به یاد این افتادم که همین مساله در مورد کتابخوانی هم وجود دارد. اگر انسان کتابخوانی را تصور کنیم، احتمال اینکه در ویژگی های شخصیتی او، انزوا و دوری از اجتماع را بگنجانیم کم نیست. شاید یکی از دلایل ترس از کتابخوانی هم این باشد.
خواندن و نوشتن می توانند بخشی از نیازهای ارتباطی ما را برطرف کنند. مگر نه اینکه با ارتباط برقرار کردن، می خواهیم بگوییم و بشنویم؟
خواندن کتاب مثل این است که حرف های نویسنده را بشنویم، بدون اینکه کسی وسط حرفش بپرد یا رشته کلام را از دستش خارج کند.
نوشتن هم راه سالمی است برای اینکه حرف هایمان را بزنیم. با نوشتن می توانیم راحت تر مسیر فکری مان را دنبال کنیم، بدن اینکه در هیاهوی جمع از شاخه ای به شاخه دیگر بپریم. در آخر هم یادمان نیاید چه طور به موضوع بحث رسیدیم.
توقع زیادی است که از دیگران بخواهیم با گوشی شنوا پای صحبتهایمان بنشینند. از طرف دیگر، گوش سپردن به هر حرفی هم شاید انتخاب ما نباشد. خواندن و نوشتن اما قدرت انتخاب زیادی به ما میدهد برای را برای شنیدن حرف هایی که میخواهیم و بیان کردن افکار و احساساتی که تجربه میکنیم.
اگر در اطرافمان دوستانی داریم که شنوندگانی صبور و گویندگانی خوش صحبت و فهیم هستند که چه خوب، ولی اگر روزی این نعمت در دسترسمان نبود، خواندن و نوشتن می تواند جای خالی آنها را پر کند.