به یاد ارغوانِ رفته
امروز رفتیم تا در پارکی قدم بزنیم. پارک پر از ارغوانهایی بود که هنوز کامل ارغوانی نشدهبودند. ارغوان گیاه شگفتانگیزی است (کدام گیاه نیست؟). بهار که میشود قبل برگهای سبزش، گلهای ارغوانی از شاخههایش میجوشد. انگار توی رگهایش پر از ارغوان است و اضافههایش از شاخهها میزند بیرون.
عمر گلهای ارغوان هم کوتاه است و سریع میروند. برگهای سبزش که از راه برسند دیگر خبری از گلهای ارغوانی نیست. ولی برگهایش هم متفاوتند. هیچ تلاش نمیکنند خود را شبیه شکلی کنند که از برگ میشناسیم. برگهایش گردی دارد که شبیه شکل کشیده و نوک تیز رایج برگهای دیگر نیست.
نزدیک خانهی مادری و پدری یک درخت ارغوان زیبا بود که هر سال بهار وقتی از سیرجان میآمدیم، سراسر صورتی نشسته بود آنجا و به ما خوشآمد میگفت. نمیدانم چرا قطعش کردند. یکی دو سال بعد یک دانه دیگر کاشتند ولی مگر همان قبلی چه مشکلی داشت؟ هر بار یادش میافتم غصه میخورم. روی خاک هنوز بقایای تنهاش مانده.
چند سالی است که شهرداری تهران علاقهی ویژهای به ارغوان پیدا کرده و این روزها در پارکها احتمالا ارغوان هم دیده میشود. اما باز تمامشان جوان هستند. آن درخت ارغوانی که میگویم واقعا درخت بود، تنهی داشت و باروبرگی، وقت گلش که بود انگار یک ابر ارغوانی روی تنهاش سوار کرده بودند. اینها بیشتر شاخههای نازک جوان هستند. نمیدانم آیا اینها هیچوقت به بزرگی آن درخت ارغوان مرحوم میشوند؟ یا باز چند سال بعد سلیقهی شهرداری عوض میشود و همه را قلعوقمع میکند تا به جایشان چیز دیگری بکارد؟
عکس را امروز از ارغوانهای جوان پارک گرفتم.